Zatik consiglia:
Iniziativa Culturale:

 

 

21. Ott. 2020: Enayatollah Reza - gli azeri
عنایت الله رضا
دوشنبه, ١۶ مرداد ١٣٩١ ساعت ۰۶:٢۶نوشته شده توسط تحریریه آذری هااندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
چاپ
از آران تا آذربایجان/ عنایت الله رضا
گذاردن نام آذربايجان بر سرزمين شمالي رود ارس در قفقاز كه در طول تاريخ تا سال ١٩١٨ ميلادي هرگز آذربايجان ناميده نمي شد طي نيمه اول قرن بيستم و پس از آن، دشواري هاي پديد آورده است كه نمي توان ناديده گرفت. بنا به شهادت تاريخ
و نوشته‌هاي جغرافي نگاران باستان و مؤلفان عهد اسلامي، سرزمين شمال رود ارس كه نام «آذربايجان» بر آن نهاده‌اند آلبانيا و آلبان نام داشت. مؤلفان باستان چون استرابون و ديگران اين منطقه را آلبانيا، ارمنيان آلوانك (alvank) و آغوانك و ايرانيان اران مي‌ناميدند. در عهد اسلامي و در مأخذ عربي اين نام به صورت‌هاي الران و اران آمده كه محتمل است صورتي از نام كهن اردان عهد پارتي باشد.

ممكن است گفته شود سرزمين اران در گذشته بخشي از ايران بوده و مردم آن نيز قرابت‌هايي با ما دارند و گويش آنان به گويش تركي مردم آذربايجان نزديك است. هر گاه اين نكته را بپذيريم چنين پرسشي پديد مي‌آيد كه مگر گيلان و مازندران و لرستان و كردستان و خراسان و بلوچستان و خوزستان بخشي از اين كشور نيستند؟ چرا با اين وصف به صورتي جداگانه از آن سرزمين‌ها ياد مي‌شود. طبرستان و گيلان دو سرزمين كنار يكديگر با لهجه و گويشي بسيار نزديك هستند و به تقريب زندگاني مشترك و همگوني داشته‌اند. مع‌هذا نام آن سرزمين‌ها در كتاب‌ها و نوشته‌ها جدا از يكديگر آمده است. هيچ دليلي وجود ندارد كه گيلاني نام مازندران و مازندراني نام گيلان را برگزيند و از نام تاريخي خود صرفنظر كند زيرا كه با همه نزديكي، يكي نيستند، بلكه تفاوت‌هايي ميان آنها موجود است. در حالي كه همه ايراني هستند و به اين خانواده بزرگ تعلق دارند. ميان آذربايجان و اران نيز نزديكي‌هايي وجود داشته است. ولي اين هرگز به معناي يكي بودن اين دو سرزمين نيست. محدوده جغرافيايي اين دو سرزمين را جغرافي‌‌نگاران پيش از اسلام و عهد اسلامي مشخص كرده‌اند. ابن فقيه، ابن حوقل، ابوعبدالله بشاري مقدسي، اصطخري، ياقوت حموي، ابوالفداء و ديگران به صراحت اران و آذربايجان را از يكديگر جدا دانسته، مرز شمالي آذربايجان را رود ارس نوشته‌اند. اين جغرافي‌نگاران برجسته اسلامي حدود مرزها و شهرها و نواحي اين سرزمين را بر طبق نقشه معلوم و مشخص كرده‌اند به گونه‌اي كه جاي هيچ ترديدي باقي نمي‌گذارد. اين دو سرزمين تختگاه و مراكز جداگانه‌اي داشته‌اند. اصطخري با صراحت شهر پرتوه كهن يا برذعه، بردع دوره اسلامي را تختگاه اران و اردبيل را شهر مركزي آذربايجان نوشته است.

گاه فرمانرواياني اين دو سرزمين را زير فرمان داشتند. ولي اين هرگز به معناي يكي پنداشتن آنها نبوده است. چنان كه در ادوار گذشته فرمانروايان طبرستان بر گيلان و فرمانروايان گيلان بر طبرستان حكم مي‌راندند. با اين وصف دو سرزمين مزبور جدا از يكديگر ذكر شده‌اند و تاكنون نيز با همه نزديكي‌ نام آنها جداگانه ذكر مي‌شود.

در نيمه دوم سده ١٨ ميلادي سرزمين اران به صورت ملوك‌الطوايفي درآمد و به چند خان نشين و ملك‌نشين بخش گرديد كه از ميان آنها مي‌توان به خان‌نشين‌هاي شكي، قبه، باكو، لنكران، گنجه، قراباغ و غيره اشاره كرد.

ميرزا جمال جوانشير قراباغي مؤلف تاريخ قراباغ كه كتاب خود را پس از عقد قرارداد تركمانچاي در سال ١٢۶٣ قمري/ ١٨۴٧ ميلادي تاليف كرده، قراباغ را بخشي از اران ذكر كرده و به خط خود چنين نوشته است: «و اين ولايت قراباغ از جمله مملكت اران است». وي در مورد ولايت‌هاي اين منطقه مي‌نويسد: «اين ولايت‌ها ميان رود كر و ارس واقعند.» همو در مورد نخستين شهر قراباغ و ديگر سخن پرتوه يا بردع چنين اشاره‌اي دارد: «اول شهري كه در ولايت قراباغ بنا شد شهر و قلعه بردع است كه در سر رودخانه ترتر و در سه فرسخي رود كر واقع است و اهل آن شهر در قديم ارمني و يا غير ملت بوده‌اند.»

بدين روال‌ جاي ترديد باقي نمي‌ماند كه اران از آذربايجان جدا و حد شمالي آذربايجان رود ارس بوده است و اران هرگز با نام آذربايجان ناميده نمي‌شده است.

پيش از آن كه نام آذربايجان بر اران و شيروان نهاده شود مأخذ روسيه تزاري تنها يك آذربايجان مي‌شناختند و آن آذربايجان ايران و يا آذربايجان راستين بود. در جلد نخست دايره‌المعارف روسي كه به سال ١٨٩۰ ميلادي بالغ بر يكصد و [بيست و] دو سال قبل در سن‌پترزبورگ به چاپ رسيد چنين آمده است:

«آذربايجان به زبان پهلوي اتورپاتكان، به زبان ارمني ادربادكان، استان شمال غربي ثروتمند و صنعتي ايران است. آذربايجان از جنوب محدود است به كردستانِ ايران و عراق عجم، از غرب به كردستان تركيه و ارمنستان تركيه، از شمال به ارمنستان روس و جنوب قفقاز كه رود ارس آن را قطع مي‌كند.»[١] هر گاه آذربايجان بر سرزمين شمال ارس اطلاق مي‌شد، جاي ترديد نبود كه در دايره‌المعارف مذكور چنان كه عنوان كردستان ايران و كردستان تركيه و يا ارمنستان تركيه و ارمنستان روس آمده است نام آذربايجان روس نيز مي‌آمد. مساحت و نام‌هاي شهرها كه در دايره‌المعارف يكصد سال پيش روسيه آمده منطبق با مساحت آذربايجان ايران و نام شهرهاي آن است. بنابراين به سهولت مي‌توان دريافت كه تنها يك آذربايجان وجود داشته و آن آذربايجان ايران بوده است.

پس از جنگ‌هاي ايران و روس و الحاق قفقاز به روسيه مردم مسلمان قفقاز آرزو داشتند كه بار ديگر به ايران بپيوندند و در خانواده كهن خويش زندگي از سر گيرند. به همين دليل در جريان نهضت مشروطيت ايران شور و شعفي زايدالوصف از خود نشان دادند.

متفكران، نويسندگان و شاعران قفقازي گرايش فراوان نسبت به نهضت مشروطه ابراز داشتند و حتي گروهي از رزمندگان آن سرزمين پاي در ميدان نبرد گذاردند و در صف مجاهدين مشروطه خواه با خودكامگان به پيكار برخاستند. ولي با شكست نهضت مشروطيت آرزوي آنان برآورده نشد. از اين رو در امپراتوري عثماني به جستجوي حامياني برآمدند. گرايش مسلمانان قفقاز به سوي تركان از اين زمان آغاز شد. روشنفكران مأيوس قفقاز در آغاز دو دسته شدند كه گروهي طرفدار ايران و گروهي طرفدار تركيه بودند. رفته رفته با ضعف دولت مركزي قاجار و نامرادي‌هاي پي‌در‌پي ايران و تقسيم كشور به مناطق نفوذ روس و انگليس، يأس و نوميدي بر گروه طرفداران ايران مستولي گشت. تركان نيز از اين حادثه بهره گرفتند و پس از انقلاب بلشويكي و آشفتگي امپراتوري روسيه درصدد تأسيس دولتي دست نشانده در قفقاز برآمدند. پيش از آن نيز تركان در چنين طريقي تلاش مي‌كردند.

در سال ١٩١١ در شهر باكو حزبي به نام مساوات تأسيس شد كه مورد حمايت تركان عثماني بود. سال ١٩١٧ كنگره مشترك حزب مساوات با حزب فدراليست‌هاي ترك برگزار شد. در اين كنگره دو حزب نامبرده متحد شدند و نام «حزب دموكراتيك فدراليست‌هاي مساوات ترك» را بر خود نهادند كه هدفشان متحد گردانيدن تركي زبانان در سايه قدرت دولت تركيه بود.

سران حزب مساوات ابتدا با بلشويك‌هاي قفقاز از در دوستي درآمدند ولي سرانجام ميان آنها اختلاف افتاد و مساواتيان در ٢٧ مه ١٩١٨ در تفليس دولتي تشكيل دادند و آن را «جمهوري آذربايجان» ناميدند. مقر آنان ابتدا شهر گنجه بود. ولي پس از تصرف باكو از سوي لشكريان ترك به فرماندهي نوري پاشا در ١۵ سپتامبر ١٩١٨، به اين شهر انتقال يافتند و در سايه حمايت لشكريان ترك دولت خود را مستقر كردند و حدود دو سال بر سرزمين اران و شيروان كه نام «جمهوري آذربايجان» بر آن نهاده بودند، حكومت كردند. اين وضع تا ٢٨ آوريل ١٩٢۰ ادامه يافت.

در اين تاريخ بلشويك‌ها به باكو حمله بردند و اين شهر را متصرف شدند و حكومت شوروي اعلام كردند. ولي دولت شوروي نيز از اين نام ساختگي دست برنداشت و آن را «جمهوري شوروي سوسياليستي آذربايجان» ناميد.

آكادميسين بارتولد آورده است: «نام آذربايجان براي جمهوري آذربايجان از آن جهت انتخاب شد كه گمان مي‌رفت با برقراري جمهوري آذربايجان، آذربايجان ايران و جمهوري آذربايجان يكي شوند».[٢] و در جايي ديگر از همين اثر نوشت: «هر گاه لازم باشد نامي برگزيد كه سراسر جمهوري آذربايجان را شامل شود. در اين صورت مي‌توان نام اران را برگزيد»[٣]

گذاردن نام جمهوري آذربايجان بر اران از همان آغاز موجب اعتراض شديد ميهن‌پرستان ايران از جمله مرحوم شيخ محمدخياباني و يارانش شد. ولي چون اين نام‌گذاري صورت پذيرفته بود دموكرات‌هاي طرفدار خياباني درصدد تغيير نام آذربايجان ايران برآمدند و بر آن شدند تا نام اين استان را به نام «آزاديستان» بدل كنند. اين مطلب در كتاب تاريخ هيجده ساله آذربايجان به قلم احمد كسروي به روشني آمده است.[۴]

كسروي در كتاب شهرياران گمنام از گذاردن نام آذربايجان بر اران با شگفتي ياد كرده چنين نوشته است: «چرا برادران اراني ما در آغاز زندگاني ملي، پشت پا به تاريخ و گذشته سرزمين‌شان مي‌زنند و اين خود زياني است بزرگ و آن گاه تاريخ مانند چنين كار شگفت سراغ ندارد»[۵]

پس از شهريور ١٣٢۰ و ورود نيروهاي بيگانه به ايران، تحت حمايت ارتش سرخ حزبي به نام «حزب آذربايجان» در تبريز تأسيس شد كه اغلب مهاجران قفقازي و نيز مجريان سياست شوروي، به ويژه دست نشاندگان ميرجعفر باقراف دبير كميته مركزي حزب كمونيست قفقاز گردانندگان آن بودند. مسئولان اين حزب نخست نغمه جدايي آذربايجان را پنهاني عنوان كردند و براي انجام مقاصد خويش زبان تركي را كه از چند قرن باز با مهاجرت تركان به مردم اين سرزمين تحميل شده بود، بهانه قرار دادند. كسروي مي‌نويسد: «در نهان مقصودشان جدا شدن از ايران بود.»[۶]

سه سال و اندي بعد با كمك مأموران قفقازي حزب ديگري به نام «فرقه دموكرات آذربايجان» در ١٢ شهريور ١٣٢۴ تأسيس شد. در ظاهر از اجراي قانون اساسي و تشكيل انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي دم مي‌زدند، ولي در باطن هدفشان الحاق به جمهوري شوروي آذربايجان بود.

گردانندگان انديشه الحاق، اصطلاح ساختگي آذربايجان شمالي و جنوبي را به كار گرفتند. حال آن كه شمال آذربايجان رود ارس بود و آن سوي ارس نامي ديگر داشت كه بدان اشاره شد. نوشتند كه « خلق آذربايجان جنوبي كه جزء لاينفك آذربايجان شمالي است مانند همه خلق‌هاي جهان چشم اميد خود را به خلق بزرگ شوروي و دولت شوروي دوخته است.»[٧]

مسئولان همين فرقه در تلگرام ديگري خطاب به ميرجعفر باقراف رئيس حزب كمونيست جمهوري شوروي آذربايجان چنين نوشته‌اند: «از تأسيس فرقه دموكرات آذربايجان كه رهبري پيكار مقدس خلق آذربايجان در راه آزادي ملي و نجات قسمت جنوبي سرزمين زاد و بومي وطن عزيز ما آذربايجان را كه سال‌ها است در زير پنجه‌هاي سياه شووينيست‌هاي فارس دست و پا مي‌زنند، برعهده دارد، سه سال تمام مي‌گذرد»[٨]

آنها به اصطلاح ساختگي فارس توسل جستند تا در مقابل آن اصطلاح خطاي ترك را علم كنند. اين چيزي شبيه اصطلاح عرب و عجم است. به راستي فارس كيست؟ آيا مردم گيلان، مازندارن، لرستان، كردستان و بخش‌هايي از خوزستان و حاشيه كوير و ديگر نواحي ايران به پارسي سخن مي‌گويند؟ آيا مي‌توان اصطلاح فارس را در مورد آنان به كار گرفت؟ بي گمان لهجه همگي آنها از شاخه‌هاي زبان ايراني است و خود نيز ايراني هستند. مگر آن اقوامي كه در نتيجه حوادث تحميلي زبان خود را در اين سرزمين از دست داده‌اند و به تركي سخن مي‌گويند ايراني نيستند؟

باري متعاقب اين ماجرا اصطلاح «آذربايجان شمالي» و «آذربايجان جنوبي» با مهارت تمام در كتاب‌ها و ترجمه‌هايي از زبان‌هاي تركي و روسي به منظور رسوخ اين انديشه خطا و مغرضانه در اذهان خوانندگان رواج يافت. گروهي دانسته يا نادانسته اين آتش را دامن مي‌زدند و مي‌زنند. به عنوان نمونه اين اصطلاح نامعقول در كتاب‌هاي تاريخي و جغرافيايي به چاپ رسيد و بعضي مترجمان ما نيز به تكرار آن پرداختند.

تبليغ انديشه جدايي‌طلبي چندان قوت گرفت كه گروهي از نويسندگان به تحريف حقايق پرداختند و دروغ‌هاي‌شان در مطبوعات و كتاب‌هاي ما نيز منعكس شد. در كتابي به نام تاريخ آذربايجان كه در سه جلد در باكو انتشار يافته است فصلي وجود دارد زير عنوان: «سيادت ايران بر آذربايجان و جنبش رهايي‌بخش مردم آذربايجان عليه اشغالگران ايراني در سال‌هاي ٣۰ ـ ۴۰ سده ١٨ ميلادي»[٩]

آيا به راستي چنين بوده است؟ آيا آذربايجان همواره بخش مهمي از سرزمين و كشور ايران نبوده است؟ آيا ايرانيان اشغالگر بوده‌اند؟ آيا آذربايجانيان خود ايراني نبوده و نيستند؟ آنها چه پاسخي به اين پرسش‌ها دادند؟

متأسفانه اين گونه مطالب نادرست مندرج در نوشته‌هاي مؤلفان قفقاز و روسي به فارسي ترجمه شده و در اختيار خوانندگان ما قرار گرفته است. يكي از نخستين نمونه‌هاي موجود از اين نوع كتاب‌ها، زير عنوان گوشه‌اي از تاريخ ايران است. مؤلف كتاب به دروغ آسياي مركزي و قفقاز را «مستعمره ايران» در روزگار گذشته دانسته و سلطه روسيه تزاري بر اين نواحي را چنين توجيه كرده است كه چون روسيه تزاري از لحاظ اقتصادي و سياسي از ايران آن زمان پيشرفته‌تر بود بنابراين الحاق سرزمين‌هاي آسياي مركزي و قفقاز به روسيه تزاري پديده‌اي مترقي بوده است. او در كتاب خود مي‌نويسد: «داغستان، گرجستان، ارمنستان و آذربايجان هيچ گاه سرزمين بومي ايران نبوده‌اند و فقط به طور موقت در نتيجه اردوكشي‌هاي استيلاگرانه ايرانيان توسط آنها اشغال شده است.»[١۰]

در كدام يك از آثار مؤلفان و مورخان باستان مي‌توان چنين دروغي را يافت؟

ما نسبت به آنان ادعاي ارضي نداريم ولي براي افشاي دروغ مؤلف كتابِ گوشه‌اي از تاريخ ايران به سندي از پروكوپيوس مورخ رومي كه در جنگ‌هاي روميان عليه ايرانيان شركت داشته است اشاره مي‌كنيم و آن گفته‌هاي نمايندگان مردم لازيكا و گلخيد گرجستان به خسرو انوشيروان است كه در آن از همكاري با روميان و جدايي از ايران ابراز پشيماني كرده، خسرو انوشيروان را به ياري و نجات خود فرا خوانده‌اند.

پروكوپيوس در كتاب دوم فصل پانزدهم گفته آنان را چنين نقل كرده است: «اي پادشاه اگر قومي از فرط ناداني از دوستان خود رخ برتافته و به مردمي بيگانه پيوسته‌اند و پس از مدتي بر خطاي خويش آگاه گشته و با كمال شوق و مسرت به سوي دوستان ديرينه خود بازگشته‌اند، بدان كه آن قوم مردم لازي هستند. زيرا اهالي گلخيد پيش از اين با ايرانيان دوست و يگانه بوده‌اند و خدمات شايان به ايشان نموده‌اند، چنان كه تفصيل آن در كتب تاريخ درج است و برخي از اين كتب نيز فعلا نزد ما و برخي ديگر در خزانه كاخ شاهي ايران محفوظ است، اما از سوء اتفاق نياكان ما از روي ناداني يا به علل ديگري كه اصل آن بر ما مجهول است از ايرانيان بريدند و به روميان پيوستند.

اينك ما و پادشاه لازيكا آماده شده‌ايم كه خود و كشورمان را به دست تو بسپاريم تا هر گونه كه خواسته باشي با ما رفتار كني. در عين حال خواهش ما از تو آن است كه در كار ما رسيدگي فرمايي و اگر ديدي كه ما از دست روميان جور و ستمي نكشيده و از روي ناداني و بوالهوسي به تو پناه آورده‌ايم فوراً تقاضاي ما را رد كن و ما را از نزد خويش بران ... ليكن اگر بر تو معلوم شد كه ما در ظاهر با روميان دوست و در باطن برده ايشان بوده‌ايم و تا امروز جور و ستمي مافوق قوه و تحمل خويش از آنان كشيده‌ايم، آن گاه استمداد ما را بپذير ... و چون دادگستري آيين ديرينه ايرانيان بوده است، ريشه اين ظلم و فساد را از سرزمين ما بركن.»

اين مطلب كه حضور شما عرضه شد جزيي از گفته سفيران مردم لازيكا است. آيا اين خود دليلي استوار بر رد گفته مؤلف شوروي پيرامون «اردوكشي‌هاي استيلاگرانه ايرانيان» نيست؟ اين مطلب را مورخي رومي كه دشمن ايران بوده نقل كرده است.

در بسياري از صفحات اين نوع كتب به اصطلاحِ «آذربايجان شمالي» و «آذربايجان جنوبي» برمي‌خوريم. مبلغان مذكور خواسته‌اند با طرح اين نام‌هاي ساختگي و دروغين چنين وانمود كنند كه گويا آذربايجان سرزميني است كه دو نيم شده است و بايد روزي به يكديگر ملحق شوند. آن زمان بايد الحاق در سايه قدرت حكومت شوروي صورت مي‌گرفت، ولي امروز به تبليغات گذشته رنگ ديگري داده‌اند؛ قدرت‌هاي غربي نيز در اين وادي گام نهاده و مبلغان امريكايي پاي تركيه را به ميان كشيده‌اند و آن را به صورت الگويي معرفي كرده‌اند. اينان در مورد سرزمين اران و مردم آن اصطلاح غلط آذري را به كار مي‌بندند. حال آن كه بايد مردم اران را اراني ناميد. آذري نامي است كه تنها مردم آذربايجان را بايد بدان نام ناميد. آذري عنواني است مشابه عنوان گيلاني، مازندراني و همانند آن.

بنابراين هيچ ارتباطي ميان عنوان آذري و مردم اران وجود ندارد. و اما زبان هيچ يك از مردم آذربايجان و اران آذري نيست. آذري از زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني چون كردي، لري، گيلكي، مازندراني، بلوچي و بختياري و غيره است. هيچ رابطه‌اي ميان زبان آذري قديم و تركي وجود ندارد. هنوز در آذربايجان گروه‌هايي هستند كه در كوهستان‌ها سكني دارند و به لهجه آذري سخن مي‌گويند. آن چه مردم اران بدان تكلم مي‌كنند آذري يا اراني كهن نيست، بلكه يكي از انواع لهجه‌هاي تركي است كه با زبان محلي درآميخته است.

اكنون كه دولت جمهوري در سرزمين اران اعلام استقلال كرده است جا داشت كه از تجاوز به نام آذربايجان دست بردارد و نام تاريخي و راستين خود را برگزيند. متأسفانه دشمنان ايران در اوضاع و احوال كنوني از وجود اين نام دروغين بهره مي‌گيرند و به تبليغ مطالب نادرست و گمراهي مردم ناآگاه مي‌پردازند.

جاي شگفتي است كساني در بعضي جمهوري‌هاي همسايه از طريق صداقت و صميميت منحرف مي‌شوند و گمان دارند كه مردم ايران از حقايق امور ناآگاهند. حال آن كه در واقع چنين نيست. ما همه چيز را مي‌بينيم و از نظر مي‌گذرانيم. طبعا دوستي امري يك جانبه نيست. اينك جا دارد برادران اراني ما نيز به حقايق توجه كنند و طريقي برگزينند تا رشته‌هاي مودت في ما بين روز به روز مستحكم‌تر گردد.



يادداشت‌ها

١. صص ٢١٢ ـ ٢١٣

٢. مجموعه آثار، جلد دوم، ص ٧٨٢

٣. همان اثر، ص ٧۰٣

۴. احمد كسروي، تاريخ هيجده ساله آذربايجان، ٢ جلد، جلد دوم، تهران، انتشارات اميركبير، ١٣۵٧، ص ٨٧٣

۵. احمد كسروي، شهرياران گمنام، چاپ دوم، تهران ١٣٣۵، ص ٢۶۵

۶. نامه پرچم، شماره ١٢۰، خرداد ١٣٢١

٧. روزنامه آذربايجان، باكو، شماره ٢١٣، مورخ ٢٣ آذر ١٣٢٩

٨. روزنامه آذربايجان، باكو، شماره ٨١ ، مورخ ١٧ شهريور ١٣٢٧

٩. تاريخ آذربايجان، جلد ١، از انتشارات انستيتوي تاريخ آكادمي علوم آذربايجان شوروي، باكو ١٩۵٨، ص ٣١٧

١۰ فتح الله عبدالله يف، گوشه اي از تاريخ ايران، ترجمه غلامحسين متين، تهران، انتشارات ستاره، ١٣۵۶، ص ١٢۰

برچسب‌ها ریشه تاریخی نام آذربایجان پان ترکیسم پان آذریسم اران آذربایجان آران عنایت الله رضا

Vartanian

 
Il sito Zatik.com è curato dall'Arch. Vahé Vartanian e dal Dott. Enzo Mainardi;
© Zatik - Powered by Akmé S.r.l.