Zatik consiglia:
Iniziativa Culturale:

 

 

4 lug. 2017 سند شمارۀ 1: فرمان شاه عباس اول مبنی بر خاتمه دادن به نزاع اهالی ماربین با ارمنیان جلفا، 1014ق منبع: اسماعیل رائین، ایرانیان ارمنی.

سند شمارۀ 1: فرمان شاه عباس اول مبنی بر خاتمه دادن به نزاع اهالی ماربین با ارمنیان جلفا، 1014ق
منبع: اسماعیل رائین، ایرانیان ارمنی.
http://www.paymanonline.com/article.aspx?id=55C818EB-34D0-45A7-A11D-21EC2E1B830C
Documento emanato da Shah Abbas per salvaguardare della comunitą armena . continua tutta la storia della immigrazione armena in vari fasi da Julfa a Nova Julfa e del 1020 - mentre la comunitą armena iraniana e una popolazione autoctona iraniana e non di immigrazione come altre minoranze linguistiche e religiose e consanguinei dei vari imperi persiani come Arsacidi che invitarono San Taddeo in Iran per curare il Re ,
Dopo il Preambolo dei diritti degli ebrei di 2565 anni CILINDRO DI DARIO , la presente dichiarazione depositato ne monastero degli armeni di Isfahan sarebbe la seconda carta dei diritti Umani emanata da IRAN ,

فصلنامه فرهنگی پیمان - شماره 74 - سال نوزدهم - زمستان

1394
مهاجر نشین های ارمنی در ایران
نویسنده: آرپی مانوکیان[1]

اشاره

گذر زمان مهاجرت های متعددی درصفحات زندگی قوم ارمنی به ثبت رسانده. این مهاجرت ها اغلب با نقل مکان شمار زیادی از جمعیت های انسانی ‏همراه بوده اند که بنا به دلایل مختلف، خواسته یا ناخواسته، برای همیشه سرزمین مادری خود را به مقصد دیگری ترک کرده اند.

مهاجران ارمنی پس از سکونت در این سرزمین ها با تکیه بر استعدادهای ذاتی و سرشت خلاق و فعال خویش به زودی موقعیت اجتماعی و اقتصادی ‏مناسبی حاصل و به موازات آن با بهره گیری از دستاوردهای مادی اقدام به ایجاد نهادهای مذهبی، آموزشی و فرهنگی کرده اند. آنان هرگز روابط ‏مذهبی و فرهنگی خود را با سرزمین مادری شان قطع نکردند و در صیانت از آداب و سنت های دیرپای قومی و دینی خویش کوشا بودند.‏

سرزمین ایران از دوران کهن به سبب هم جواری با زیستگاه قوم آرمن و تعاملات و تبادلات متفاوت متأثر از وقایع و رویدادهای تاریخی نزدیک ترین ‏مکان برای سکونت مهاجران ارمنی بوده و در برهه ای از زمان مهم ترین مهاجرنشین آنها محسوب می شد که گروه های عظیمی از مهاجران ارمنی ‏را درخود جای می داد. این مهاجرنشین به سبب گستردگی جغرافیایی، پراکندگی جمعیت، رویدادهای خاص، پویایی نهادهای اقتصادی و تعدد اماکن ‏مذهبی، آموزشی و فرهنگی ویژگی های منحصر به فردی را به خود اختصاص داده که نمونه های آن با یک چنین وسعت و گوناگونی در هیچ کدام از ‏سایر مهاجرنشین های ارمنیان در دیگر سرزمین ها قابل مشاهده نیست.‏

نوشتار حاضر پژوهشی اجمالی در ارتباط با چگونگی شکل گیری، توسعه و تداوم حیات ساکنان ارمنی ایران در حوزۀ مطالعات تاریخ مهاجرنشین های این قوم ‏و بازگویی بخش هایی از حیات آنان در ذیل تاریخ با عظمت و ارزشمند این سرزمین است. از آنجایی که روایت همۀ وقایع و حوادث در این مجال اندک ناممکن است لذا ‏از شرح مفصل اتفاقات و توصیف همۀ نمادهای اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و هنری این قوم ویادمان های آنها در طی سده های سکونتشان در این سرزمین خودداری شده. ‏نیز توضیح این نکته ضرورت دارد که عبارت مهاجرنشین ارمنی اصطلاحی رایج در بین مستشرقان و مورخان ارمنی است و به سکونتگاه های ‏ارمنیان در فراسوی مرزهای ارمنستان اطلاق می شود و از عنوان های مهم تاریخ قوم ارمنی است که در ذیل کلیت تاریخ ارمنستان قرار می گیرد. لحاظ ‏این اصطلاح درپژوهش حاضر، که در جای جای آن بارها تکرار شده، تأکیدی بر این مبحث از تاریخ نگاری ارمنی است و منظور از مهاجرنشین های ‏ارمنی در ایران سکونتگاه های آنها در این سرزمین در طی سده های متمادی بوده.[2]



از دوران شکل گیری تمدن مادها در ایران تا اواخر سدۀ شانزدهم میلادی، که سرآغاز گسترده ترین و تأثیرگذارترین مهاجرت های ارمنیان به این ‏سرزمین است، چندین نقل مکان جمعیتی این قوم به ایران دیده می شود که سکونت همیشگی یا موقت آنها را در پی داشته.‏

‏ اگرچه مهاجران ارمنی با اقدام به تأسیس نهادهای مذهبی خاص آیین خویش سعی در انسجام بخشیدن به گروه های پراکندۀ مهاجر داشته اند به ‏سبب ناپایداری جمعیتی حفظ و ثبات این وضعیت در طولانی مدت امکان پذیر نبوده. ازاین روست که در تاریخ مهاجرنشین های ارمنی در ایران تا پیش ‏از سدۀ هفدهم میلادی نمادهای فرهنگی انگشت شماری از این قوم وجود دارد که به حوزه های خاص جغرافیایی و گروه های خرد جمعیتی محدود می شوند.‏

نخستین مهاجرت های منسجم ارمنیان به ایران مربوط به اوایل سدۀ سیزدهم میلادی است. هم زمان با نبردهای متعدد تاتارها در ارمنستان شمار زیادی ‏از ساکنان این سرزمین به سوی ایران مهاجرت کردند و شهرهای تبریز و مراغه را، که جمعیتی از ساکنان آسوری نیز درآنجا اقامت داشتند، به منزلۀ ‏سکونتگاه خود برگزیدند. [3]بر مبنای اسناد و مدارک ارمنی و گزارش های برخی از سیاحان اروپایی، که در این سده از شهر تبریز عبور کرده اند، در میان ‏ساکنان مسیحی تبریز ارمنیان مقیم این شهر در اکثریت قرار داشتند. [4]

ارمنیانی که در این زمان به ایران آمدند اقدام به ساخت کلیسا و یا نهادهای اجتماعی و فرهنگی دیگر نکردند. لیکن، بر مبنای اسناد موجود در اوایل ‏سدۀ چهاردهم میلادی، با ورود گروهی از مبلغان کاتولیک به آذربایجان، دیرهایی متعلق به این فرقۀ مسیحی در مراغه و سپس، در تبریز بنا شد ‏که عده ای از ارمنیان کاتولیک در آنجا مراسم مذهبی خویش را برپا می داشتند. [5]‏

قدیمی ترین نسخۀ خطی موجود به زبان ارمنی، که در شهر تبریز نگاشته شده، مربوط به 1334م/ 735ق است که در متن آن مطالبی در مورد ‏وجود دو کلیسای ارمنی سورپ سارکیس و سورپ آستواتزاتزین[6]دیده می شود. نسخه ای خطی نیزمتعلق به 1345م/746ق موجود است که ‏در آن به بخش هایی از حیات اجتماعی ارمنیان ساکن در تبریز اشاره کرده. گویا، در این تاریخ بیشتر ساکنان ارمنی این شهر بازرگانانی بوده اند که ‏همگام با تغییر و تحولات شکل گرفته در شبکۀ راه های ارتباطی و تجاری آن زمان و رونق اقتصادی تبریز به این شهر مهاجرت کرده اند. متون خطی ‏دیگری نیز موجود است که در ارتباط با نهادها و روابط مذهبی ارمنیان ساکن در تبریز گزارش هایی به ثبت رسانده و اطلاعات درخوری دربارۀ ‏ارمنیان پیرو فرقۀ کاتولیک و کلیسای سنتی ارمنستان[7] ارائه کرده. بر طبق این اسناد می توان دریافت که جامعۀ ارمنیان کاتولیک تبریز مورد توجه خاص مقام های ‏واتیکان بوده اند و در مواقع مقتضی، نمایندگانی از سوی نهادهای مذهبی این فرقه برای بازدید از کلیسای کاتولیک تبریز و ملاقات با روحانیان آن به ‏این شهر سفر کرده اند.‏

در اوایل سدۀ چهاردهم میلادی، تبریز از کانون های کلیسای سنتی ارمنیان آذربایجان ایران بوده است و اسامی دو تن از جاثلیق های[8]ارمنی، که در ‏کلیساهای این شهر خدمت می کرده اند، در ذیل پاره ای از گزارش ها و اسناد مذهبی این دوره موجود است. بیشتر ارمنیان این شهر ساکنان پیشین آنی، ‏پایتخت پادشاهی ارمنی باگراتونی، بودند و به تجارت اشتغال داشتند. افزون بر تبریز، خوی و ماکو نیز از شهرهای مهاجرپذیر بودند و ساکنان ارمنی ‏پیرو کلیسای سنتی و کاتولیک در این شهرها مسکن داشته اند. [9]شمار زیادی از مهاجران ارمنی ساکن تبریز، مقارن حملات متوالی تیمور ‏لنگ (1370ـ 1405م / 771 ـ 807 ق) به سوی کریمه مهاجرت کرده و عده ای نیز به دستور تیمور به سمرقند کوچ داده شدند.‏

شرق شناسان ارمنی بر مبنای برخی اطلاعات موجود، که درمجموعۀ نسخ خطی کلیساهای ارمنی تبریز یافت شده، یقین دارند که در اوایل سدۀ پانزدهم ‏میلادی ساکنان ارمنی این شهر در جوارکلیساها مدارسی داشته اند که شماری از روحانیان و آموزگاران در آن خدمت می کردند. [10]گزارش هایی نیز مبنی ‏بر حضور مهاجران ارمنی در سلماس و شماری از روستاهای اطراف آن وجود دارد.‏

‏ نوشته ای طلا کوب به زبان ارمنی به سفارش کشیشی از ساکنان گیلان متعلق به 1494م/900ق موجود است که در بخش هایی از آن ‏در ارتباط با کلیسایی ارمنی با عنوان هاکوپ هایراپت،[11] که گویا در این منطقه قرار داشته، مطالبی آورده شده. بر این اساس شماری از مورخان ارمنی یقین دارند که در این تاریخ ‏جمعیتی از ارمنیان در این ناحیه زندگی می کرده اند. [12]

با این اوصاف، مورخان ارمنی بر این باورند که آذربایجان و شهر تبریز تا اوایل سدۀ هفدهم میلادی بزرگ ترین و متمرکزترین مهاجرنشین ارمنی ایران ‏بوده و تا پیش از دوران حکومت شاه عباس اول (996ـ 1038ق) وجود تعداد هفت هزار خانوار ارمنی و دوازده کلیسا در تبریز ثبت شده است که ‏همگی تحت نظارت مذهبی دیر سورپ تادئوس[13]بوده اند. [14]




Click to enlarge
دیر سورپ تادئوس، نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی



درسدۀ هفدهم میلادی، هم زمان با مهاجرت و کوچاندن گروه های عظیمی از جمعیت ارمنیان به منطقۀ آذربایجان، مهاجرنشین های مهم‎‎‏دیگری نیز ‏در این سرزمین پدیدار شدند که اگرچه درابتدای شکل گیری در محدودۀ چند شهر و روستا قرار داشتند لیکن به زودی و با تقویت بنیان های اقتصادی ‏گسترش یافتند. متقارن با پراکندگی جغرافیایی و جمعیتی، نهادهای مذهبی و فرهنگی متعددی ایجاد شدند که اهمیت و تأثیر شاخصه های آن در تاریخ این ‏قوم انکارناپذیر است.‏

پس از واقعۀ کوچاندن ارمنیان[15] 1604م/ 1013ق در عصر شاه عباس اول و مهاجرت های متوالی ساکنان شهرها و روستاهای ارمنستان، که ‏متأثر از شرایط نامساعد حاکم در سرزمین مادری شان صورت می گرفت، ایران و به خصوص درآن زمان جلفای نو اصفهان[16] به سکونتگاه آنها و محل ‏فعالیت و گذر زندگی این قوم خسته از حوادث تلخ گذشته تبدیل شد.‏

منابع ارمنی ارقام مختلفی در ارتباط با تعداد کل ارمنیانی که در این تاریخ به ایران کوچانده و یا مهاجرت کرده اند ارائه می دهند. لیکن، بسیاری از آنها ‏بر رقم چهارصد تا پانصد هزار نفر اتفاق نظر دارند. [17]یقین بر این است که از این تعداد به طور تقریبی 250 هزار نفر در اصفهان و حومۀ آن اسکان یافتند. [18]

از آنجایی که امکان استقرار جمعیت انبوه روستاییان مهاجر در جلفای نو و دیگر شهرها وجود نداشت برخی از روستاهای اطراف اصفهان و نواحی ‏نزدیک برای سکونت آنها در نظر گرفته شد. بر مبنای منابع ارمنی روستاییان مهاجر در 108 روستای[19] نواحی مختلف اصفهان، چهارمحال و ‏بختیاری، همدان و اطراف قزوین اسکان داده شدند. اهالی شهرها در اردبیل، اهر، ابهر، قزوین، همدان، گلپایگان و ارمنیان مهاجر نواحی غربی ‏ارمنستان در کاشان و انزلی اقامت گزیدند. تعداد پانصد خانوار نیز بنا به درخواست الله وردیخان به شیراز منتقل شدند. [20]همچنین، عدۀ زیادی ازجمعیت ‏کوچ داده شده، که ساکنان مناطق مختلف قفقاز بودند، در مازندران استقرار یافتند. منابع گوناگون در مورد تعداد گروه های کوچانده به مازندران ارقام ‏متفاوتی ارائه کرده اند. لیکن، بیشتر آنها بر رقم سی هزار خانوار اتفاق نظر دارند. بر اساس گزارش هایی که چهل سال پس از واقعۀ کوچاندن ارمنیان ‏در ارتباط با وضعیت ساکنان ارمنی این ناحیه موجود است می توان دریافت که در اواسط سدۀ هفدهم میلادی از جمعیت عظیم کوچ داده شده به این ‏منطقه فقط چهارصد خانوار باقی مانده بودند و شمار زیادی از آنها به سبب شرایط نامناسب آب و هوایی یا مجبور به نقل مکان به نواحی دیگر شده و یا ‏در اثر بیماری فوت کرده بودند. ‏


Click to enlarge

سند شمارۀ 1: فرمان شاه عباس اول مبنی بر خاتمه دادن به نزاع اهالی ماربین با ارمنیان جلفا، 1014ق

منبع: اسماعیل رائین، ایرانیان ارمنی.



جمعیت زیادی از گروه هایی که به فرمان شاه عباس اول به ایران کوچانده شدند ساکنان روستاهای مناطق مختلف ارمنستـان بودنـد کـه پیـشۀ اصـلی آنـها ‏کشاورزی و نگهداری از دام بود. ازاین رو، مطابق با شیوۀ زندگی آنها امکاناتی در روستاها فراهم و بر مبنای تعداد نفرات هر خانوار زمین کشاورزی و ‏خانه ای برای اقامت آنها در نظر گرفته شد. روستاییان ارمنی، در دوران نخست سکونت خود در ایران، از پرداخت مالیات معاف بودند. لیـکن، در طـی سال هـای بعـد مـی بایـست مالیات تعیین شده از سوی دولت صفوی را، که بر اساس مـقررات برای تـمام روستایـیان ایران یکسان وضع می شد، به کارگزاران ‏دولت مرکزی پرداخت می کردند. [21]

در فاصلۀ سال های 1603ـ 1605م/1012ـ1014ق، جلفای نو اصفهان مهم ترین مهاجرنشین ارمنی ایران به حساب می آمد. توانایی ها و ‏استعدادهای بی همتای نهفته در بطن جمعیت ساکن در آن به زودی این شهر را به مرکز جمعیتی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی ارمنیان در ایران تبدیل ‏کرد.

مهاجران ارمنی پس از اسکان در جلفای نو اصفهان و حومۀ آن نخستین پایه های اقتصادی خود را بنیان نهادند. بازرگانان ارمنی، که بیشتر آنها ‏ساکنان جلفای قدیم[22]بودند، به پشتوانۀ مهارت و تجربۀ سال ها داد و ستد و با شناخت و تسلطی که بر مراکز و راه های تجاری داشتند در اندک ‏زمانی به کار و کسب خود رونق داده و به سودی سرشار دست یافتند.

اندوخته های معنوی و تجربیات نسل های متمادی بازرگانان ارمنی را به ایجاد کارگاه های پارچه بافی ترغیب کرد که منبع درآمد شمار زیادی از ‏ارمنیان جلفای نو بود و امکان امرار معاش اقشار مختلف ساکن در این شهر را فراهم می کرد.‏

مهارت بی بدیل و شیوۀ خاصی که در بافت و رنگرزی پارچه ها در کارگاه های جلفای نو به کار می رفت کیفیتی مرغوب به آنها بخشید به گونه ای ‏که با نمونه های برجستۀ آن زمان برابری می کرد. این امر توجه حاکمان برخی از کشورها، همچون روسیه، را جلب کرد و درپی دعوت آنها عده ای ‏از استادان پارچه باف و رنگرز ارمنی جلفای نو به منظور آموزش این هنر به روسیه عزیمت کردند. [23]




Click to enlarge
دورنمایی از جلفای نو اصفهان



رفاه اجتماعی و اقتصادی ارمنیان در شهرهای دیگر کمتر از جلفای نو نبود. بازرگانان ارمنی این شهرها با استفاده از امکاناتی که شاه عباس اول در ‏امر تجارت به آنها واگذار کرده بود مشغول داد و ستد کالاهای متعدد در بازارهای داخل و خارج بودند. سودی که بازرگانان ارمنی گیلان از محل فروش ‏پارچه های ابریشمی به دست می آوردند شاه عباس را بر آن داشت تا اختیارات بیشتری در زمینۀ تجارت این کالا به آنها اعطا نماید. به زودی، ‏بازرگانان ارمنی این ناحیه از طریق ارتباط با مراکز خرید و فروش واقع در کانون های تجاری خاورمیانه، قسطنطنیه، روسیه، هلند و ایتالیا ثروت ‏فراوانی حاصل کردند که بی تردید در تقویت پایه های اقتصاد ایران صفوی مؤثر بود. [24]


Click to enlarge
دورنمایی از دیر آمناپرکیچ جلفای نو اصفهان



بر مبنای اسناد ارمنی در سال 1611م /1020ق پنج هزار خانوار ارمنی در جلفای نو اصفهان ساکن بودند و دیر آمناپرکیچ،[25] به منزلۀ مهم ترین نهاد مذهبی آنها، مقر اسقف و روحانیان درجه دار بود. در سال های نخست بنای این دیر، در جوار آن مکتب خانه ای کوچک وجود داشت که به آموزش ‏کودکان و نوجوانان ارمنی جلفای نو می پرداخت. [26]بعدها، طی مرمت و بازسازی بنای این دیر، درمحوطۀ آن کلیسایی با عنوان سورپ ‏هوسپ آرماتاتسی[27]ساخته و مکانی نیز برای اقامت راهب ها و پدران روحانی ایجاد شد. در طی سال های متوالی دکان ها، مزارع و باغ های ‏متعددی در مالکیت دیر سورپ آمناپرکیج قرار داشتند. [28]این دیر، در آغاز فعالیت مذهبی، افزون بر اینکه تمامی مهاجرنشین های ارمنیان ایران را تحت ‏حمایت و نظارت خویش داشت نهادهای مذهبی مهاجرنشین های ارمنی در دیگر سرزمین ها همچون افغانستان، هندوستان و عراق را نیز اداره می ‏کرد. [29]




Click to enlarge
کلیسای سورپ هوسپ آرماتاتسی دیر آمناپرکیچ و ناقوس خانۀ آن، جلفای نو اصفهان،نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی



بنای کلیسای سورپ گئورک نیز در سال 1611م /1020ق به اتمام رسید. بنابر رسمی که در بین توانگران جلفای نو رواج داشت خواجه نازار،[30] از ‏متمولان ارمنی، هزینه های ساخت این کلیسا را تقبل کرد. [31] هرسال، به مناسبت بزرگداشت مقام سورپ گئورک مراسمی در این کلیسا برگزار می شد و ‏بدان جهت که تعداد پانزده سنگ بنای کلیسای اجمیادزین ارمنستان[32] در آن نگهداری می شدند تا مدت ها از زیارتگاه های مهم ارمنیان ایران بود و جمعیت ‏زیادی از زائران ارمنی را پذیرا می شد. [33]




Click to enlarge Click to enlarge

مدخل کلیسای سورپ گئورک جلفای نو اصفهان

منبع: www.vank.ir
سنگ های بنای کلیسای اجمیادزین واقع در محوطۀ کلیسای سورپ گئورک جلفای نو اصفهان



کلیسای سورپ آستواتزاتزین نیز، که با مساعت مالی خواجه آودیک[34] در 1613م /1022ق بنا شد، یکی از نخستین بناهای مذهبی ارمنیان در ‏ایران دورۀ صفوی است. [35] بر طبق روایتی، بخش هایی از ساختمان این کلیسا بنا به دستور و سلیقۀ شخص شاه عباس اول ایجاد شده است. در ‏محوطۀ حیاط،عبادتگاه کوچکی[36] وجود دارد که مکانی برای ادای دعاهای روزانه بوده و بی تردید، از قدیمی ترین مکان های مذهبی ارمنیان در جلفای ‏نو اصفهان است.‏‎‎‏ ‏

‎‎با استقرار ارمنیان در جلفای نو و افزایش جمعیت آنها شاه عباس اول در 1619م / 1028ق طی اقدامی بی نظیر زمین های جنوب ‏اصفهان در ساحل زاینده رود را، که به منزلگاه‎‎ارمنیان مهاجر تبدیل شده بود، به آنها واگذار کرد. [37]




Click to enlarge Click to enlarge

سند شمارۀ 2: فرمان شاه عباس اول مبنی بر واگذاری زمین های واقع در کنار زاینده رود به ارمنیان، 1028ق

منبع: موزۀ خاچاطور گساراتسی دیر آمناپرگیچ اصفهان


نمای داخلی کلیسای سورپ آستواتزاتزین جلفای نو اصفهان

منبع: www.vank.ir



از دیگر کلیساهایی که در دورۀ شاه عباس اول بنا شده اند می توان به سورپ استپانوس[38](1614م / 1023ق)، سورپ هوهانس مگردیچ[39] (1621‏م / 1031ق) و کلیسای سورپ بتقحم[40](1628 م /1038ق) اشاره کرد. [41] نیز در 1623م/ 1033ق، با مساعدت مالی خواجه یقیازار،[42]به منظور ‏اقامت سه راهبۀ ارمنی به نام های اوروپسانا،[43]تاگوهی[44]و هریپسیمه،[45] که به همراه گروه های کوچ داده شده به جلفای نو آمده بودند، صومعه ای با ‏عنوان کاتارینه[46]بنا شد. بعدها، در این صومعه مکانی نیز برای نگهداری و پرورش کودکان بی سرپرست ارمنی ایجاد شد. بر طبق اسناد و مدارک ‏موجود، تا نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی، که آخرین راهبۀ این صومعه درگذشت، چهل راهبۀ ارمنی در کاتارینه اقامت داشته اند. [47]


Click to enlarge

کلیسای سورپ هوهانس مگردیچ جلفای نو اصفهان

منبع: www.vank.ir


Click to enlarge Click to enlarge
دو تن از راهبه ها در حال نواختن زنگ صومعۀ کاتارینۀ جلفای نو اصفهان ورودی صومعۀ سورپ کاتارینۀ جلفای نو اصفهان


Click to enlarge Click to enlarge
کلیسای سورپ استپانوس جلفای نو اصفهان

نمای داخلی کلیسای سورپ بتقحم جلفای نو اصفهان

منبع: www.vank.ir



‏ در برخـی از منـابع ارمـنی افـزون بـر کلیساهـای یـاد شـده اسـامی دوازده کلیسـای دیـگر[48] در جلفای نو اصفهان به ثبت رسیده که به جز معدودی از آنها ‏بنای دیگر کلیساها به طور کلی ویران شده و اثری از آنها باقی نیست. در این فهرست، به اسامی چهار کلیسای متعلق به فرقۀ کاتولیک نیز اشاره شده ‏است. [49]
Click to enlarge

اسقف خاچاطور کساراتسی،

بنیان گذار نخستین چاپخانه در ایران

نگارگر: سارکیس خاچاطوریان

در سال هـای پایانـی سلطنت شـاه عباس اول، جلفای نو اصفهان شهری پر رونق و شکوفا بود وچهره ای متفاوت از سایـر شهرهـای ایـران داشت. ‏مهاجـران ارمنی، با بهره گیری از منابع مادی و توانایی های صنعتی و هنری خویش، ذوق و سلیقۀ خاصی در جهت بنای ساختمان ها و توسعۀ ‏محله های شهر به کار برده و زیبایی بصری بی بدیلی به آن بخشیده بودند. آراستگی ظاهر و لباس های فاخر اهالی ارمنی جلفای نو هر رهگذری را که ‏برای نخستین بار از این شهر بازدید می کرد به تعجب وا می داشت. [50]

این شهر به همت و تلاش بازرگانان ارمنی با تمامی مراکز تجاری و فرهنگی دنیای آن روز در ارتباط مستمر بود و کمتر تاجر و سیاح بیگانه ای وجود ‏داشت که درگذر از ایران درجلفای نو توقف نکند.‏

‏ در طی سال های نخست سکونت مهاجران ارمنی، شاه عباس اول زمینۀ فعالیت صنعتگران و هنرمندان ارمنی را نیز فراهم کرد و به آنها اجازه داد تا ‏کارگاه های شخصی خود را ایجاد کنند. ‏

گسترش تجارت و رونق اقتصادی افزون بر اینکه ثروت سرشاری عاید تجار ارمنی جلفای نو کرد به آنها منزلت اجتماعی و نفوذ سیاسی نیز بخشید. ‏به گونه ای که در اسناد و مدارک مربوط به مهاجرنشین های ارمنی ایران نام بسیاری از این بازرگانان و خاندان آنها در مقام و مرتبت خاصی یاد شده ‏است. [51]‏

بازرگانان ارمنی از همان سال های نخست مهاجرت و فعالیت خود در ایران به منزلۀ سفیران و نمایندگان رسمی دولت صفوی از سوی شاه عباس ‏اول برای انتقال پیغام ها وتعاملات سیاسی وارد عمل شدند. [52] ‏

در دهۀ سوم سدۀ هفدهم میلادی و در دوران سلطنت شاه صفی (1038ـ 1052‎ق)‏‎، خاچاطور کساراتسی،[53]که مقام اسقف ارمنیان در جلفای نو ‏اصفهان را برعهده داشت، با اتکا بر سال ها تجربۀ فعالیت و آشنایی با مراکز آموزشی و فرهنگی اروپا، مدرسه ای در سطح عالی در محوطۀ دیر ‏آمناپرکیچ دایر کرد که در انـدک زمانی به یـکی از مهم تـرین کانـون های علمـی ارمنیـان تبـدیـل و آوازۀ آن سبب جـذب شمار زیـادی ازعلاقه مندان به ‏فراگیری علم و دانش از ارمنستان و برخی مهاجرنشین های همجوار شد‎.‎تربیت و تقدیم چهره های برجستۀ روحانی و علمی از افتخارات ایـن کانون ‏علمی بـوده که سده های متمادی در صفحات تاریـخ فرهنگ ارمنی خود نمایی کرده اند. [54]

اسقـف کساراتـسی با امکانـات و توان مالی محدودی که در اختیار داشت چاپخـانه ای نیـز ایجـاد کرد. از تـاریـخ شکل گیری این چاپخانه، که 1638م/ ‏‏1047ق است، روشن می شود که بی تردید نخستین چاپخانۀ ایران بوده است. [55] اسقف کساراتسی با همراهی جمعی از روحانیان والامرتبه و دانش ‏آموختگان مدرسۀ جلفای نو در 1638م نخستین متن چاپی را ارائه کرد. از این تاریخ تا سال 1642م/1052ق، سه متن دیگر در مطبعۀ ‏دیر آمناپرکیچ به چاپ رسید. لیکن، محدودیت امکانات و ناکافی بودن دانش مربوط به این فن، که ادامۀ فعالیت را دشوار می ساخت، اسقف کساراتسی را بر ‏آن داشت تا یکی از دستیاران خود به نام هوهانس وارتاپت جوقایتسی را به منظور فراگیری جزئیات فن چاپ به ایتالیا بفرستد.[56] جوقایتسی پس از ‏پنج سال، با انبوهی از مهارت ها و دستاوردهای نوین به جلفای نو بازگشت اما به سبب پاره ای مسائل امکان فعالیت گسترده برای او فراهم نشد.‏

اسقف‏ کساراتسی بانی کتابخانه ای منسجم و منظم نیز بود و به یمن تلاش های او بسیاری از نسخه های خطی ارمنی از گزند حوادث روزگار در امان ‏ماندند. روایتی است مبنی بر اینکه او با تدبیر و جدیت امور آموزشی مدرسۀ دیر آمناپرکیچ را پی گیری می کرد و دانش آموزان این دیر اغلب ‏اوقات وقت خود را صرف مطالعه و پژوهش می کردند. سخن است که در جای جای محوطۀ دیر آمناپرکیچ روحانیان و دانش پژوهان کتاب به دست ‏غرق در مطالعه توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرده اند. ‏

اسقف خاچاطور کساراتسی با تلاش و اهتمام بی بدیل خود جلفای نو اصفهان را به یکی از کانون های اندیشه و فرهنگ ارمنیان تبدیل کرد به گونه ای که ‏در تاریخ مهاجرنشین های ارمنیان به منزلۀ نمونه ای بی همتا و با ارزش همواره مورد تقدیر و ستایش مورخان و پژوهشگران تاریخ فرهنگ ‏بوده است. طی سال های نخست فعالیت مدرسۀ عالی دیر آمناپرکیچ، رشته های هنری همچون نقاشی، موسیقی و کتابت نیز تدریس می شد و ‏شماری از هنرجویان ارمنی در این شاخه های هنری به آموختن و تجربه مشغول بودند. [57]

کلیسای سورپ نیکوقوس [58](1630 م/1040ق) از مکان های مذهبی ارمنیان در جلفای نو اصفهان است که بنای آن در دوران سلطنت شاه صفی ‏به اتمام رسیده. [59]تا مدت ها تاریخ دقیق بنای این کلیسا مورد اختلاف نظر مورخان بود زیرا محوطۀ این کلیسا فاقد هرگونه کتیبه یا لوحی است که ‏به تاریخ ساخت و بانی آن اشاره کرده باشد. از آنجایی که در بسیاری از اسناد مذهبی ارمنی موجود در جلفای نو اصفهان وجود و نام این کلیسا ‏در سال های پیش از 1670م ثبت شده بنای ساختمان آن را به نیمۀ دوم سدۀ هفدهم میلادی نسبت می دادند. لیکن، مطالعه و پژوهش ‏مستشرقان ارمنی، که وجود چند چلیپاسنگ [60]متعلق به 1630م را متقن کرد، مورخان را به این باور رساند که کلیسای مذکور در همین تاریخ یا ‏چند سال پیش از آن ساخته شده است. در متون قدیمی‎، این کلیسا به سورپ آستواتزاتزین شهرت داشته. لیکن، در سال های بعد سورپ نیکوقوس ‏نامیده شد. این کلیسا، ‏که ابعاد کوچک تری نسبت به سایر کلیساهای ارمنی جلفای نو اصفهان دارد، در محلۀ تهی دست و فقیرنشین قاراگل [61]قرار داشت. [62]

پس از درگذشت اسقف کساراتسی در 1646م/ 1056ق، به مدت پنج سال صندلی مقام اسقف در جلفای نو خالی ماند. در طی این سال ها، اگرچه برخی ‏از چهره های برجستۀ روحانی و دانشمند مدرسۀ عالی دیر آمناپرکیچ تمام سعی و تلاش خود را برای حفظ و ادامۀ کار چاپخانۀ این دیر به کار ‏بستند به سبب کمبود نیروی انسانی ماهر و برخی مشکلات دیگر در نهایت فعالیت این چاپخانه تا مدت ها متوقف شد.‏

در 1652م/1063ق، داویت جوقایتسی، [63]که به تازگی عنوان مقام اسقف ارمنیان جلفای نو اصفهان را عهده دار شده بود، پس از مطالعۀ ‏تغییرات به وجود آمده در وضعیت اجتماعی ساکنان ارمنی این شهر تصمیم گرفت اقداماتی در جهت بهبود اوضاع فرهنگی انجام دهد. بدین منظور و ‏با در نظر گرفتن رشد چشمگیر جمعیت ساکنان ارمنی این شهر از شاه عباس دوم (1052ـ 1077ق) درخواست کرد تا امکان توسعۀ محوطه ‏و مرمت بنای دیر آمناپرکیچ به او داده شود. پس از کسب اجازه از شاه صفوی، توسعۀ بنای دیر در 1656م/ 1066ق آغاز شد و نه سال بعد، ‏به ‏اتمام رسید.‏

اسقف داویت جوقایتسی با بهره گیری از امکانات و توانایی های مادی و معنوی، که در اختیارش قرار گرفته بود، در طی بازسازی و توسعۀ بنای دیر آمناپرکیچ، ‏مدرسه ای نوین در محوطۀ آن دایر کرد. [64]آموزگاران و استادان این مدرسه، که پژوهشگران قابلی بودند، افزون بر الهیات به تدریس علوم مختلف‏، نقاشی و موسیقی نیز اشتغال داشتند و وقت فراغت خود را صرف فعالیت های علمی می کردند. [65]اقدامات اسقف جوقایتسی فضای علمی وهنری ‏جلفای نو اصفهان را دگرگون کرد و نوعی احیا و تجدید حیات فرهنگی را به ارمغان آورد نیز زمینۀ رشد استعدادها و درخشش آنها را فراهم کرد. [66]

در دوران حکومت شاه عباس دوم، افزون بر جلفای نو اصفهان، که اقامتگاه شمار زیادی از مهاجران ارمنی بود و هشت هزار خانوار ارمنی در آن ‏مسکن داشتند، عده ای از تاجران ارمنی به محدودۀ شهر اصفهان نقل مکان کرده و در آنجا‎‎خانه های مجللی برپا کردند. [67]لیکن، اقامت آنها در این ‏شهر چندان طولانی نشد و هم زمان با تغییراتی که در نظام حکومتی این دوره به وجود آمد‎‏، [68]شمار زیادی از ارمنیان ساکن در اصفهان به سبب ‏فشارهای اقتصادی ناشی از این تغییرات و افزایش رقبای تجاری، که امکان فعالیت را برای آنها دشوار می کرد، مجبور به بازگشت به حدود محلات ‏ارمنی نشین جلفای نو شدند. [69]

این گروه ها پس از بازگشت و اقامت در یکی از محلات جلفای نو در 1659م/ 1069ق [70]با توان مالی خویش و مساعدت خاندان ‏یقیازاریان کلیسای سورپ میناس را بنا کردند. [71]‏

تغییرات به وجود آمده در سازمان حکومتی روزگار حکمرانی شاه عباس دوم بر حیات‎‎‏ اجتماعی ساکنان سایر مهاجر نشین های ارمنیان ایران ‏همچون تبریز نیز تأثیراتی برجای گذارد. علی رغم اینکه شمار زیادی از ساکنان ارمنی این شهر هم زمان با واقعۀ کوچاندن ارمنیان در دورۀ ‏شاه عباس اول به ‏اصفهان کوچ داده شده و یا مهاجرت کرده بودند هنوز جمعیت اندکی از آنان در دو محلۀ ارمنی نشین [72]واقع در بخش های شمال شرقی و جنوب شرقی این ‏شهر سکونت داشتند و دو کلیسای ارمنی سورپ هوهانس و سورپ آستواتزاتزین در این محلات فعال بودند. لیکن، اهالی ارمنی این محله ها در دورۀ ‏شاه عباس دوم به سبب‎‎تغییرات اجتماعی به وجود آمده ناگزیر خانه های خود را ترک کردند و در محلۀ دیگری به نام قلعه [73]ساکن شدند. ‏

متأسفانه، منابع ارمنی تاریخ دقیق و جزئیات روشنی از وقایع این دوره و حوادث شکل گرفته در محلات ارمنی نشین تبریز ارائه نکرده اند اما با استناد ‏به مدارکی که در ارتباط با حوادث این عصر به ثبت رسیده و مطالعۀ تاریخ حک شده بر روی قدیمی ترین سنگ قبرهای محوطۀ کلیسای سورپ ‏آستواتزاتزین [74]می توان دریافت که وقایع مذکور در بخش هایی از دوران حکومت شاه عباس دوم و به احتمال زیاد، پیش از 1660م / 1071ق ‏بوده است.‏

مقارن با رویدادهای تبریز، ارمنیان ساکن در اردبیل نیز با مشکلاتی مواجه شدند. ارمنیان مهاجر به این شهر سال ها پیش و در دورۀ حکمرانی شاه ‏عباس اول، کلیسای کوچکی بنا کرده بودند. به تدریج، بر ساکنان ارمنی اردبیل افزوده شد و از آنجایی که بنای کوچک کلیسای این شهر امکان پذیرش ‏ظرفیت انبوهی از جمعیت را نداشت بنا بر تصمیم بزرگان و ریش سفیدان ارمنی کلیسا تخریب شد تا بنایی بزرگ تر ایجاد شود. این اقدام ارمنیان با عدم ‏رضایت عده ای از اهالی اردبیل مواجه شد. لیکن، ساکنان ارمنی شهر پس ازاحضار نمایندگانشان نزد پادشاه صفوی و ارائۀ گزارشی کامل از ماوقع، ‏بنا به فرمان شاه عباس دوم، اجازه یافتند تا کلیسایی به هر شکل و وسعت که مایلند در این شهر بنا کنند. ‏

کلیساهای سورپ سارکیس (1659م /1070ق) و نرسس شنورهالی [75](1666م/ 1077ق) جلفای نو اصفهان نیز از بناهای مذهبی ساخته ‏شده در دورۀ حکومت شاه عباس دوم هستند. ‏

در عصر شاه عباس دوم، ارمنیان جلفای نو کماکان در امر تجارت و داد و ستد پیشرو بودند. بازرگانان ارمنی با برقراری روابط گستردۀ تجاری در ‏زمینۀ عرضۀ ابریشم امکان فروش این کالا را بدون پرداخت عوارض گمرک در روسیه به دست آورده بودند. همکاری های بازرگانی با روسیه آن قدر ‏پیش رفت که تزار روسیه به منظور تسهیل در تجارت، در 1659م با مشارکت شماری از بازرگانان ارمنی جلفای نو اصفهان یک نهاد بازرگانی ‏تأسیس کرد. [76]

به زودی، دفاتر بازرگانان ارمنی جلفای نو در شهرهای مسکو و پترزبورگ به پل ارتباطی آنها با اروپای غربی و کشورهای اسکاندیناوی تبدیل شدند ‏و ابریشم ایران در بازارهای هلند، سوئد و نروژ عرضه و به فروش رسید. [77]

در نیمۀ دوم سدۀ هفدهم میلادی، ونیز یکی از مراکز مهم تجاری ارمنیان در اروپا بود. مهاجرت شماری از بازرگانان ارمنی به این شهر، که به اقامت ‏دائم آنها منتهی شد، اسباب ایجاد تجارتخانه ها و توسعۀ همکاری ها با بازرگانان سرشناس این شهر را که نقش تأثیرگذاری در روابط اقتصادی آن ‏روزگار ایفا می کردند فراهم آورد.‏

بازرگانان ارمنی جلفای نو در هندوستان نیز پایگاه های تجاری ایجاد کرده و در بازارهای آنجا، فعال بودند. حضور تجاری بازرگانان سرشناس ارمنی ‏در شهرهای متعدد هندوستان سرآغاز مهاجرت بسیاری از ساکنان جلفای نو به این سرزمین شد.‏

فعالیت بازرگانان ارمنی تنها به عرضه و فروش کالاها در سرزمین های دیگر محدود نمی شد و آنها به هنگام بازگشت از سرزمین های بیگانه ‏محصولات گوناگون شرقی و اروپایی را به همراه خود به کشور وارد می کردند. در نتیجه، در اواسط سدۀ هفدهم میلادی دکان های شهرهای تجاری ‏مهم ایران از کالاهای متعددی پر شد. حاصل این شیوه از داد و ستد کسب ثروت فراوان و رونق اقتصادی بود زیرا که موفقیت و سود سرشاری که ‏بازرگانان ارمنی جلفای نو اصفهان در روزگار صفوی به دست آوردند به چرخۀ داد و ستد خانوادگی آنها محدود نشد و ایشان با گسترش فضای ‏تجاری خود در حوزۀ دیگر مهاجرنشین های ارمنی ایران شبکۀ گسترده ای از تجار خرده فروش و بهم پیوسته از بازارهای داخلی ایجاد کردند ‏که تأثیر فراوانی در رونق اقتصاد داخلی داشت. ‏
Click to enlarge

سند شمارۀ 3: فرمان شاه سلطان حسین

مبنی بر تخفیف و منع اخذ مالیات

از کلیساهای دارالسلطنۀ اصفهان، 1119ق

منبع: موزۀ خاچاطور گساراتسی

دیر آمناپرگیچ اصفهان

توان اقتصادی، رفت و آمد و آشنایی با اوضاع اجتماعی و اقتصادی دیگر سرزمین ها سبب شد که همچون گذشته بازرگانان ارمنی جلفای نو در سمت ‏نمایندگان صفوی حامل پیغام های این حکومت به مقامات و کارگزاران دولت های کشورهای دیگر باشند. اسناد و مدارکی موجود است که در ‏‏1660م/ 1071ق برادران خاچیکیان به نام های گیراگوس [78] و آوت [79] از سوی پادشاه صفوی در نقش سفیران این دولت در دربارهای عثمانی، ‏فرانسه، انگلیس و هلند حاضر شده اند. ‏

حضور بازرگانان ارمنی در مقام سفیران دولت صفوی در روزگار شاه سلیمان صفوی (1078ـ 1105ق) نیز ادامه یافت. چنانکه در 1673م ‏‏/1084ق گریگور گوسیکیان [80] به منظور عقد قرار داد تجاری با حکومت روسیه به دربار این کشور اعزام شد. ‏

به موازات رونق اقتصادی جلفای نو اصفهان این شهر همچنان کانون فرهنگی مهاجران ارمنی در ایران بود و همانند دوره های پیشین پژوهشگران و ‏عـالـمان بـسیــاری در محــوطـۀ دیرآمناپرکیچ و مدرسۀ آن به فعالیت مشغول بودند. [81] ‏

پس از فوت اسقف داویت جوقایتسی، استپــانــوس آرکپیــسکوپـوس،[82] از شاگردان برجستۀ او که به تازگی از هندوستان بازگشتـه بـود، در جــایگاه او ‏منصوب شد. [83] طی دوران مسئولیت استپانوس، چاپخانۀ دیر آمناپرکیچ، که از مـدت ها پیش تعطیـل شده بود، در 1687م /1099ق بازگشایی شد ‏و به فعالیت خود ادامه داد. چاپ دو کتاب در زمینۀ اخلاق و تربیت مذهبـی و الهیات نیز علوم دینی حاصل سال های نخست فعالیت بدون توقف این ‏چاپخانه است. ترجمه و چاپ عناوین یکی از این کتب به زبان لاتین دلالت بر وجود ابزار چاپ این حروف در مطبعۀ دیر آمناپرکیچ دارد. [84]

‏ سال های نخست حکومت شاه سلطان حسین (1105ـ 1135ق) با نقل مکان شمار زیادی از ارمنیان ساکن در نواحی مختلف ایران به منطقۀ ‏آذربایجان همراه بود. بیشتر این گروه های جمعیتی شهر تبریز، را که از قدیمی ترین مهاجرنشین های ارمنیان در ایران بود، برای اقامت خویش انتخاب می کردند. بدین ترتیب، در اواخر سدۀ هفدهم میلادی و هم زمان با مهاجرت های صورت گرفته بار دیگر از مهم ترین سکونتگاه های این ‏قوم در ایران به حساب می آمد. منابع ارمنی بر این باورند که در این دوره جمعیت ارمنیان ساکن در تبریز مهاجرانی بوده اند که از نواحی اطراف‏، مناطق مجاور، ارمنستان و جلفای نو اصفهان به این شهر نقل مکان کرده بودند. اگرچه جزئیات و گزارش های جامعی از ساکنان ارمنی آذربایجان، ‏میزان جمعیت، تعداد روستاهای ارمنی نشین و اسامی آنها، شمار کلیساها و مدارس و برخی رویدادها و حوادثی که به گونه ای ساکنان ارمنی این ‏ناحیه را تحت تأثیر قرار داده وجود دارد در مورد خاستگاه اصلی مهاجران ارمنی تازه وارد به شهرهای سلماس، خوی، ارومیه، مراغه، ماکو، ‏میاندوآب، موژومبار [85] ساوجبلاغ [86]و اردبیل اطلاع دقیقی موجود نیست. در پی این نقل مکان ها، حیات اقتصادی ارمنیان تبریز، که یکی از کانون های تجاری آن زمان بود، تجدید شد و بازرگانان این ناحیه همگام با تجار سرشناس جلفای نو در شکوفایی تجارت و رونق داد و ستد موثر واقع شدند. [87]‏


Click to enlarge

کلیسای سورپ هریپسیمۀ روستای موژومبار

عکس از: آسپت هوسپیان


Click to enlarge Click to enlarge

کلیسای سورپ هوهانس مراغه

منبع: پایگاه کلیساهای تاریخی ایران


نمای خارجی کلیسای سورپ سارکیس خوی

عکس از: شاهن هوسپیان



مهاجرت ارمنیان در اواخر سدۀ هفدهم میلادی به شهر تبریز و سایر نواحی آذربایجان محدود نشد و از 1694م/1106ق شمـار زیادی از ‏سـاکنان جلفای نو مهاجـرت های گستـرده ای به خـارج از ایـران آغاز کـردند. این بار مـقصد اصلـی ایـن مهاجـران سرزمیـن هند بود، یعـنی جایی که از مدت ها ‏پیش به یمن کمک های مالی تجار جلفای نو مراکز اقتصادی، مذهبی و فرهنگی متعددی وجود داشتند.‏
Click to enlarge

سند شمارۀ 4: متن فرمان شاه سلطان حسین

صفوی مبنی بر تأیید انتصاب مُوسس جوقایتسی

در مقام اسقف ارمنیان جلفای نو اصفهان، 1120ق

منبع: Ghougassian, The Emergence of the

Armenian Diocese of New Julfa in the

Seventeenth Century

‏ در پی این مهاجرت ها، اهمیت و مـرکزیـت جلفـای نـو اصفهـان، به منـزلۀ یـکی از تأثیـرگذارتـرین مهاجرنشین های ارمنی در تاریخ این قوم، به زوال رفت و بر ‏طبق اسناد تا 1705م / 1116ق تعداد 159 خانوار ارمنـی جلفـای نو اصفـهان را بـرای همیشه ترک کردند. [88]

در 1706م/1117ق، مُـوسس جوقـایتسی، کـه به تـازگی در مقـام اسقـف ارمنیـان جلـفای نـو اصفـهان منصوب شده بود، تصمیم گرفت تا با ایجاد ‏تغییراتی در ساختار مذهبی این مهاجرنشین و ادارۀ منظم امور وضعیت اجتماعی آشفتۀ این شهر و روستاهای ارمنی نشین اطراف آن را سامان دهد. ‏لیکن، اقدامات او به سرانجام نرسید و با پیشروی لشگریان افغان به سوی پایتخت دولت صفوی، یعنی اصفهان، ضربۀ دیگری برحیات اجتماعی و ‏اقتصادی ساکنان ارمنی جلفای نو وارد شد و موجودیت این مهاجرنشین را به مخاطره انداخت.

‏ساکنان ارمنی جلفای نو اصفهان هم زمان با حملات افغان ها و پس از ‏شنیدن خبر پیشروی لشگریان افغان به سمت اصفهان با اعزام کلانتر، داروغه و شماری از بزرگان و معتمدان خویش نزد شاه صفوی از او خواستند به آنها ‏تسلیحات کافی دهد تا در کنار نیروهای نظامی صفوی و در برابر سپاهیان افغان، مبارزه کنند. همچنین، از شاه خواستند که در مدخل جلفای نو دسته ‏هایی از نظامیان صفوی را مستقر کند تا مانع ورود افغان ها به شهر شوند، درخواستی که هیچ گاه از سوی پادشاه صفوی پذیرفته نشد. [89]

نمایندگان ارمنی جلفای نو، پس از بازگشت، بدون فوت وقت تصمیم گرفتند تا جایی که در توان دارند به دفاع از شهرشان بپردازند. از این رو، با صلاحدید ‏کلانتر و دیگر مقامات گروه هایی از جوان های کارآمد شهر به کمک ابزارهای ساده و ابتدایی خود چند روزی با حملات گاه و بیگاه افغان ها مقابله ‏کردند و تا جایی که می توانستند به دفاع از شهر پرداختند اما سرانجام، کمبود تسلیحات و عدم انسجام گروهای دفاعی ارمنیان به شکست آنها در خارج ‏از محدودۀ شهر منجر شد. پس از این شکست، گروه های مبارز ارمنی به شهر بازگشتند.‏

کلانتر ارمنی جلفای نو تا چهار روز همچنان به مقاومت خود ادامه داد و از باز کردن دروازۀ شهر به روی سپاهیان افغانی خودداری ورزید. در پی ‏این اقدام لشگریان افغان با شدت بخشیدن به حملات خود سرانجام وارد جلفای نو شدند و در مدت اقامتشان در آنجا اهالی این شهر را مجازات و مکلف ‏به پرداخت مبلغ هنگفتی کردند. مبلغی که برای تأمین آن بخش عمده ای از ثروت ارمنیان جلفای نو در اختیار رؤسای افغان قرار گرفت. ‏

پس از جمع آوری مبلغ تعیین شده به فرمان محمود، [90]سربازان افغان خانه ها و کلیساهای جلفای نو را تاراج کرده و هر آنچه را که در آنجا موجود بود ‏به غنیمت بردند. منابع ارمنی گزارش داده اند که بسیاری از خانه ها به ظن یافتن اندوخته های مادی و ثروت ساکنان آن به دست لشگریان افغان ویران ‏شد و تعداد 62 نفر از دختران ارمنی نیز به کنیزی حرم سرای محمود درآمدند.‏

در پی حملات افغان ها به جلفای نو، تعداد شصت خانوار ارمنی از بازرگانان و صنعتگران این شهر به دستور محمود ناگزیرخانه و کاشانۀ خود را ترک ‏کرده و به قندهار کوچ داده شدند. ‏

سال 1735م/1148ق، هم زمان با نبردهای نادرشاه (1148ـ1160ق) در برابر لشگریان عثمانی، مناطق ارمنی نشین کارین، [91]نارمان، [92]‏جاواخک [93] و چلدر به کارزار جنگ تبدیل شد. در پایان این نبردها، نادرشاه شش هزار نفر از ساکنان ارمنی این نواحی را به اسارت برد. بر طبق اطلاعات ‏موجود در منابع ارمنی جملگی این اسرا به خراسان کوچانده شدند. همچنین، شاه دستور داد تعداد سیصد خانوار ارمنی از تفلیس و سیصد خانوار نیز از ‏ساکنان شهرها و روستاهای دشت آرارات را در گروه های منسجم به مقصد خراسان کوچ دهند که از این تعداد فقط ساکنان دشت آرارات به سوی ‏خراسان حرکت کردند و خانوارهای ارمنی تفلیس با وساطت کاتوقیگوس [94]آبراهام کرتاتسی، [95]اسقف اعظم ارمنیان در اجمیادزین، مجبور به کوچ و ترک ‏مساکن خود نشدند. ‏


Click to enlarge

سند شمارۀ 5: فرمان نادرشاه جهت رسیدگی بدون واسطه به اختلافات بازرگانان ارمنی، 1154ق

منبع: موزۀ خاچاطور گساراتسی دیر آمناپرگیچ اصفهان



کرتاتسی، که به تازگی در مقام اسقف اعظم ارمنیان اجمیادزین منتخب و منتصب شده بود، نزد نادرشاه ارج و منزلتی خاص داشت. او در روزگاری که ‏نادرشاه با سپاهیان خود در قفقاز مشغول نبرد بود به همراه هیئتی متشکل از مقامات کلیسایی و هدایایی ارزنده به دیدار شاه رفت [96]و موفق شد نظر مساعد شاه را جهت بازدید از اجمیادزین جلب کند. [97]نادرشاه در روز ورودش به اجمیادزین با استقبال با شکوهی از سوی مردم ‏و مقامات کلیسایی روبه رو شد. در پایان مراسم پذیرایی، نادرشاه به اسقف اعظم آبراهام قول داد تا تمام ‏توان خود را جهت مرمت بناهای مذهبی ارمنیان به کار گیرد. نیز، در صورت لزوم از تجربه و نظریات او و سایر مقامات روحانی در ارتباط با اوضاع ‏کلی ساکنان ارمنی مناطق تحت سلطه اش بهره برد. ‏

روز تاج گذاری نادرشاه در دشت مغان از تمامی چهره های برجسته، کلانترها و ملیک های ارمنی [98]دعوت شده بود. اسقف اعظم آبراهام کرتاتسی نیز به همراه ‏هیئتی بلندمرتبه از روحانیان کلیسای اجمیادزین در این مراسم حضور داشت. بر مبنای روایات تاریخی ارمنی دربخش هایی از این مراسم کرتاتسی ‏شمشیر نادرشاه را به کمر وی بسته. [99]

اسقف اعظم کرتاتسی شرح روزهای اقامت خود در دشت مغان و جزئیات مراسم تاج گذاری نادر شاه را در خاطرات روزانۀ خویش تحریر کرده. این اثر، که به ‏تاریخ من و نادر شاه در ایران شهرت دارد، حاوی مطالب سودمندی در ارتباط با وضع اقتصادی ارمنستان و آذربایجان در دهۀ چهارم سدۀ دوازده ‏هجری قمری و ساختار و چگونگی سپاه نادر شاه و اسامی حاکمانی است که از ایالات مختلف ایران به مراسم تاج گذاری شاه افشار دعوت شده بودند. [100] ‏

پس از پایان تشریفات روز تاج گذاری، اسقف اعظم آبراهام کرتاتسی با همراهی گروهی از لشگریان و سرداران نادرشاه به تبریز آمد و در طی مدت اقامتش، به ‏امور مربوط به ساکنان ارمنی تبریز و سایر نواحی آذربایجان رسیدگی کرد.

هم زمان با قدرت گیری نادرشاه، مهاجر نشین های ارمنی ایران پس ازگذر از رویدادهای تلخ حملۀ افغان ها دوره ای از آرامش را سپری کردند. لیکن، با ‏نزدیک شدن به سال های پایانی حکومت نادر و با تغییر دیدگاه و سیاست های او اوضاع حاکم برمناطق ارمنی نشین نیز به طور کلی فرق کرد. تعیین ‏مالیات های سنگین برای توانگران جلفای نو از 1739م /1152ق، که تا 1747م/1160ق بارها بر میزان آن افزوده شد، شرایط زندگی ‏و فعالیت را در این شهر برای ساکنان آن دشوار کرد [101] و سبب مهاجرت بسیاری از خاندان های متمول ارمنی به روسیه و هندوستان شد. [102]

شرایط نامساعد موجود، که بر اقتصاد و امرار معاش ساکنان جلفای نو تأثیرگذار بود، چهرۀ شهر را دگرگون کرد. محله های جلفا در طی روز پر از ‏افرادی بود که در جست و جوی یافتن کاری برای تأمین قوت روزانۀ خانواده شان از هیچ تلاشی دریغ نمی کردند. شمار زیادی از ساکنان نیز، که دیگر ‏توان ادامۀ این اوضاع سخت را نداشتند، در محوطۀ کلیساها اقامت کرده و‎‎با مساعدت خیران توانگر روزگار می گذراندند.‏

پس از مهاجرت آخرین خاندان های ثروتمند جلفای نو، که پایه های اقتصادی این شهر را تشکیل می دادند و حیات مادی بسیاری از ساکنان به آنها ‏وابسته بود، بسیاری از اقشار دیگر نیز با ترک سکونتگاهایشان به دیگر مهاجرنشین های ارمنی در ایران واقع در منطقۀ آذربایجان نقل مکان ‏کردند. بدین گونه، جلفای نو اصفهان از دوران شکوه و جلال خود فاصله گرفت و در پایان حکومت نادرشاه، به شهری کم جمعیت بدل شد که حتی در ‏برخی محلات آن اثری از ساکنان ارمنی آن به چشم نمی خورد. [103]

شرایط، پس از مرگ نادرشاه، سخت تر هم شد. رویدادهایی که در این دوره جلفای نو را با خود همراه کرده اند به تلخی روایت می شوند. اختیارات ‏تفویض شده به ارمنیان درساماندهی و ادارۀ جلفای نو، که تا پایان دوران حکومت نادر شاه کم و و بیش رسمیت داشت، در این دوره به طور کلی ‏منسوخ شد و در نتیجه، بنیان ها و ساختار اجتماعی شهر آسیب دید و در مسیر سقوط قرار گرفت. اثرات قحطی 1756م /1170ق در جلفای نو نیز ‏رخنه کرد و پانصد نفر از ساکنان آن را به کام مرگ فرستاد. فقر و گرسنگی اهالی را به تنگنا کشاند و ترس و وحشت آنها را در خانه هایشان ‏محبوس کرد تا جایی که مناسک و مراسم مذهبی در کلیساهای خالی از جمعیت برگزار می شد. تنها چاره ای که برای ساکنان ارمنی جلفای نو باقی ‏مانده بود ترک یا فروش اراضی، املاک و کارگاه ها و مهاجرت به نواحی دیگر بود.‏

‏ در نتیجۀ این مهاجرت ها، در آغاز نیمۀ دوم سدۀ هجدهم میلادی، جمعیت ارمنیان ساکن درجلفای نو همچنان کاهش یافت و رقمی کمتر از سیصد ‏خانوار را شامل شد. در نهایت، شهری که زمانی کانون فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و اقتصادی و مهم ترین مهاجرنشین ارمنی در ایران بود با تخلیۀ ‏جمعیت و ویرانی شماری از کلیساها و مراکز آموزشی عظمت گذشتۀ خویش را از دست داد و ساکنان ارمنی آن به مقصد شهرها و روستاهای مختلف منطقۀ ‏آذربایجان و کشورهای روسیه، هند و عراق مهاجرت کردند. لیکن، دوران سخت و دشوار حاکم بر اهالی جلفای نو از 1757م/ 1171ق، هم زمان با ‏نخستین سال های حکومت کریم خان زند (1163ـ1193ق)، برای مدتی به پایان رسید. توجه او نسبت به ساکنان ارمنی و اقداماتی که در جهت تأمین ‏رفاه و آسایش آنها به کار برد نزد ارمنیان یادمانی نیکو از این حکمران زند باقی گذارده به گونه ای که تمام منابع ارمنی از نقش مؤثر این پادشاه و ‏اقدامات او با تقدیر و سپاس سخن گفته اند. ‏

کریم خان تلاش کرد تا ارمنیانی را که خانه و املاک خود را رها و به عراق و شهر بصره مهاجرت کرده بودند به خانه و کاشانۀ خود در جلفای نو ‏بازگرداند. لیکن، تلاش او بی ثمر ماند و هیچ یک از خانوارهای مهاجر به شهر بصره حاضر به بازگشت نشدند. در نتیجه، تصمیم گرفته شد املاک و ‏اراضی آنها در جلفای نو، که بدون مالک و سرپرست رها شده بودند، بین جمعیت ارمنیان باقی مانده در این شهر، که در فاصلۀ سال های 1769ـ 1787م /1183- 1198ق کمتر از دو هزار نفر [104]بودند، تقسیم شوند. ‏

با مرگ کریم خان و کشمکش ها و درگیری ها بر سر تصاحب تاج و تخت او وضعیت ناپایداری پیش آمد. در محدودۀ مهاجرنشین های ارمنی، این بار ‏نیز جلفای نو متأثر از رویدادهای روزگار اوضاع سختی را سپری می کرد. اصفهان، که با حملات علی مرادخان [105]و گروهی از سربازانش مواجه شده ‏بود وضعیت بدتری داشت. نبود امنیت و آسایش به حدی بود که اسقف و روحانیان ارشد جلفای نو را وادار کرد تا برای مدتی مقر مذهبی خود در دیر ‏آمناپرکیچ را به مقصد شیراز ترک کنند.‏

این دوره نیز با مهاجرت عده ای از ارمنیان جلفای نو به سوی آذربایجان و شهر تبریز همراه بوده. به تدریج، بر تعداد مهاجرانی که تبریز را برای ‏سکونت ترجیح می دادند افزوده شد تا جایی که اماکن مذهبی موجود در برابر جمعیت ساکن در آن کفایت نمی کرد. [106]از این رو، با مساعی ارمنیان این شهر ‏در 1782م/1196ق کلیسای جدیدی در محلۀ قلعه بنا شد. [107]




Click to enlarge
کلیسای سورپ آستواتزاتزین واقع در محلۀ قلعۀ تبریز، اواخر نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی


Click to enlarge
زن ارمنی با لباس محلی (یکی از روستاهای منطقۀ پریا، 1977م)



در 1785م /1199ق، گروه های نظامی آغا محمدخان قاجار ‎)‎‏1209ـ1212ق)، که در نیت تصاحب قدرت از خاندان زند بودند، روستاهای ‏ارمنی نشین محدودۀ پریا [108]را مورد تاخت و تاز قرار دادند. در جریان این تهاجمات، بسیاری از اهالی این روستاها ناگزیر مساکن خود را ترک کرده و ‏به کوه های اطراف پناه بردند.

بعد از مدتی، آغامحمد خان دستور داد تا سپاهیانش پس از آنکه روستاییان فراری را به سکونتگاهایشان بازگرداندند این ‏نواحی را ترک کنند اما چند سال بعد به فرمان او150 خانوار ارمنی ساکن در روستاهای این منطقه و بورواری [109]به تهران کوچ داده شدند. برای سکونت این روستاییان اراضی واقع در ساوه و اطراف آن در نظر گرفته شده بود. در پی اقامت این گروه ها، شماری از ارمنیان از قفقاز، جلفای نو و روستاهای ‏اطراف آن به تهران مهاجرت کردند.‏‎‎ [110]

در 1790ـ 1795م/1204ـ 1209ق، ارمنیان ساکن در تهران عبادتگاهی [111]ساختند که بعدها با توسعۀ ساختمان آن به کلیسا تبدیل شد و سورپ ‏گئورک نام گرفت (1835م /1251ق). کلیسای سورپ تادئوس بارتوقیمئوس [112]نیز، که بنای آن به 1808م /1223ق باز می گردد، از نخستین ‏بناهای مذهبی ارمنیان تهران است. [113]




Click to enlarge

کلیسای سورپ تادئوس بارتوقیمئوس تهران

منبع: پایگاه کلیساهای تاریخی ایران


Click to enlarge

کلیسای سورپ گئورک تهران

منبع: پایگاه کلیساهای تاریخی ایران



هم زمان با سال های حکمرانی فتحعلی شاه (1212ـ1250ق) جمعیت فراوانی از ساکنان ارمنی به مناطق مختلف ایران نقل مکان کردند که در نتیجۀ ‏آن مهاجرنشین های جدیدی شکل گرفت. [114]چنان که در 1811 م/1226ق اهالی ارمنی روستاهای اطراف همدان و اصفهان پس از کوچ به منطقۀ ‏آذربایجان با تجمع و تمرکز در حوالی تبریز بانی شکل گیری روستایی نوبنیاد به نام سهلیور [115]شدند. ‏

نبردهای طولانی ایران و روس زندگی ساکنان هم جوار با میدان های جنگ را با مشکلات فراوانی روبه رو کرد و سبب تضعیف ابعاد مختلف حیات اجتماعی، ‏اقتصادی و حتی مذهبی ارمنیان این منطقه شد. [116]

‏ آنچه که در بطن این نبردها مورد توجه مستشرقان و مورخان ارمنی قرار گرفته حضور شماری از ارمنیان در ارتش قاجاریه و بررسی و تبیین جایگاه ‏آنها در ساختار نظامی این دوره از تاریخ مهاجرنشین های ارمنی ایران است. در فهرست بلند بالای نظامیان ارمنی دورۀ قاجار که ازسوی تاریخ ‏نگاران مهاجرنشین های ارمنی شناسایی و در گزارش ها و متون مربوط به رویدادهای این دوره به ثبت رسیده اند اسامی، شرح حال و جزئیات قابل ‏تأملی در ارتباط با شماری از نظامیان ارمنی دیده می شود. این افراد، که تعدادی از آنها به مقامات والا در سازمان لشگری دست یافتند، بیشتر نظامیانی ‏بودند که طی لشگرکشی آغا خان به قفقاز اسیر شده و سپس، با تکیه بر استعدادها و مهارت های نظامی خود توانسته بودند جایگاهی در ارتش ‏قاجار کسب کنند. حضور این افراد در ارتش عباس میرزا در رویارویی با سپاه روس طی جنگ هایی که در قفقاز اتفاق می افتاد به سبب تجربه و ‏آشنایی آنها با شیوه های جنگی و چگونگی آرایش لشگریان روس نیز اشراف آنها بر جبهه های نبرد می توانست در موفقیت عباس میرزا و سپاهیان ‏قاجار بسیار مؤثر واقع شود. برای نیل به این مقصود و بهره گیری بهتر از کارآمدی جنگاوران ارمنی این دسته از نظامیان به فرماندهی بخش هایی ‏از سپاهیان قاجار‏ گماشته شدند.‏

یکی دیگر از نکات حائز توجه تاریخ مهاجرنشین های ارمنی در ایران طی دوران نخست حکومت قاجار [117]وجود چهره های ارمنی در سلسله مراتب ‏ساختار سیاسی کشوراست. منابع ارمنی بر این باورند که ضعف اقتصادی موجود و حضور کشورهای بیگانه در صحنۀ رقابت اقتصادی، در روزگار ‏حکومت فتحعلی شاه، نایب السلطنۀ او، عباس میرزا، را بر آن داشت تا مطابق سیاست های دولت صفوی توانایی های تجاری و مادی ارمنیان را در نظر ‏گیرد. لیکن، بسیاری از توانگران ارمنی جلفای نو در پی رویدادهای تلخ دهه های گذشته یا مهاجرت کرده و یا ثروت خود را ازدست داده بودند. سایر ‏مهاجرنشین های ارمنی نیز وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند و تنها اندوختۀ آنها، افزون بر مهارت و تجربۀ نظامی، قشر تحصیل کرده ای بود که ‏مراحل و درجات بالای معرفت و دانش را در مراکز و کانون های علمی اروپا به پایان رسانده و به تازگی، به زادگاه خویش بازگشته بودند. تسلط آنها ‏بر زبان های مهم دنیای آن روز و سطح آگاهی و میزان درکی که این طبقۀ نوظهور جامعۀ ارمنی ایران داشتند می توانست در عرصۀ سیاست ‏خارجی و روابط بین الملل نیز گسترش ارتباطات بازرگانی و رونق اقتصادی حکومت قاجار بسیار مؤثر واقع شود. بنابراین، با تمهیدات عباس میرزا، ‏امکان فعالیت در سازمان دیوانی کشور برای این دسته از ارمنیان فراهم شد. ‏

هم زمان با تبیین جایگاه ارمنیان در دستگاه نظامی و دیوانی قاجار نقش تأثیرگذار استادان هنری در بهبود حیات اقتصادی و اجتماعی ساکنان ارمنی ‏مهاجرنشین های این سرزمین را نمی توان نادیده گرفت. اصناف ارمنی که در طی سال های گذشته متأثر از رویدادهای زمانه از سختی های بسیار ‏عبور کرده و حتی عده ای محل کار و کسب خود را ازدست داده بودند، در پی دستورات عباس میرزا، که امکان فعالیت گسترده برای هنرمندان و ‏صنعتگران ارمنی را فراهم می کرد، کارگاه های نوین ایجاد کردند و به زودی، به درآمد مکفی و در نتیجه، شکوفایی هنری دست یافتند که به یقین در رشد ‏و ترقی اقتصادی کشور تأثیرگذار بود.‏

درجریان این تعالی هنری، طلا و جواهرسازی مرحله ای از تحول و تطور را پشت سر نهاد و در مقام نخست فعالیت های اقتصادی هنرمندان ارمنی، ‏سرمایه و ثروت فراوانی نصیب استادان این رشته کرد.‏

همۀ چهره های نظامی، دیوانی و هنری ارمنی این دوره از حکومت قاجاریه با ثبت خدمات خویش در ماندگاری زوایایی از زندگی ارمنیان و روشن ‏شدن بخش هایی از حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آنها در تاریخ مهاجرنشنین این قوم نقش داشته اند. [118]

با خاتمۀ دورۀ دوم جنگ های ایران و روس و اجازۀ اقامت به ساکنان ارمنی ایران در محدودۀ قفقاز مهاجرت گستردۀ دیگری آغاز شد و گروه های زیادی از ارمنیان شهرهای تبریز، مراغه، ارومیه، اردبیل، خوی، سلماس و ماکو، که دشواری های ناشی از سال های طولانی جنگ آنها را ‏خسته و درمانده کرده بود، به مقصد ایروان و حومۀ آن، نخجوان، قراباغ نیز روسیه حرکت کردند. با توجه به ارقامی که منابع ارمنی در مورد تعداد ‏این مهاجران ثبت کرده اند [119] چنین به نظر می رسد که شمار گروه های مهاجر بسیار بوده است. بسیاری از مورخان ارمنی نیز بر این امر تأکید دارند که ‏در نتیجۀ این مهاجرت ها به طرز محسوسی ازجمعیت ارمنیان ساکن در منطقۀ آذربایجان کاسته شده و حتی در برخی موارد با تخلیۀ کامل جمعیت ارمنیان این ‏منطقه همراه بوده. از این رو، در پایان دهۀ سوم سدۀ نوزدهم میلادی، مهاجرنشین های ارمنیان در آذربایجان، که طی سال های گذشته به مهم ترین ‏سکونتگاه آنها در ایران بدل شده بود، در نتیجۀ مهاجرت های پی در پی و تضعیف نهادهای فرهنگی، مذهبی و اقتصادی ساکنان ارمنی این منطقه رو ‏به افول نهاد.‏

سستی پایه های نهادهای فرهنگی دو مهاجرنشین مهم ارمنی ایران، یعنی آذربایجان و جلفای نو، در آستانۀ قرنی که مملو از تحولات و تغییرات علمی‏، ادبی و هنری برای ارمنستان و سایر مهاجرنشین های ارمنی در دیگر نقاط جهان بود، مقامات کلیسای سنتی ارمنستان در اجمیادزین را، که بر طبق ‏رسم دیرپای قومی خویش در مرتبت روحانیان آموزگار در رأس آموزش و ارتقای فرهنگ جامعۀ ارمنی قرار داشتند، به تدبیر و تکاپو واداشت تا ‏اقداماتی در جهت حفظ و صیانت از ارزش ها و شاخصه های فرهنگی چندین سالۀ مهاجرنشین های ارمنی ایران انجام دهند. ‏

اولین گامی که در جهت عملی کردن این مقصود برداشته شد انتصاب دو روحانی عالم و دانشمند کلیسای سنتی ارمنستان در مقام اسقف دو حوزۀ ‏مهاجرنشین ارمنیان آذربایجان و جلفای نو بود. به زودی، ساهاک یپیسکوپوس ساتونیان [120]و تادئوس [121]آرکپیسکوپوس برای بررسی اوضاع ‏مهاجرنشین های ارمنی و اتخاذ راه کارهایی به سوی ایران روانه شدند. آنها، پس از ورود به آذربایجان، ابتدا در دیر سورپ تادئوس اقامت کردند تا به ‏بررسی زندگی ساکنان ارمنی این منطقه و نواحی اطراف آن و روستاهای ارمنی نشین سلماس بپردارند. سپس، روانۀ تبریز شدند. اسقف تادئوس پس از ‏توقف کوتاهی در تبریز به جلفای نو شتافت و ساهاک یپیسکوپوس ساتونیان بلافاصه اقدامات خود در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و فرهنگی ارمنیان آذربایجان را ‏آغاز کرد. [122]

در این زمان، از معدود ساختمان های متعلق به جامعۀ ارمنیان تبریز کلیسای محلۀ قلعه بود که در قسمت شمالی محوطۀ حیاط آن بنای ساده و ‏کوچکی قرار داشت که یپیسکوپوس ساتونیان در ابتدای دوران اقامتش از آن به منزلۀ ساختمان خلیفه گری و نیز مکتب خانه استفاده می کرد. در امتداد کلیسا، ‏قبرستان قدیمی ارمنیان تبریز قرار داشت که اراضی قابل توجهی را شامل می شد و تنها محدوده ای بود که یپیسکوپوس ساتونیان می توانست از آنها برای احداث ‏ساختمان های نوین بهره برد. لذا، با تدابیری که اندیشید بخش هایی از این اراضی را به منظور احداث ساختمان جدید خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان و ‏بنای مدرسه ای بزرگ در نظر گرفت. ساتونیان در طی ساخت این بناها با دشواری های فراوانی همچون کمبود امکانات و توانایی های مادی روبه رو ‏شد. لیکن، هرگز از تلاش باز نایستاد تا آنجایی که به شخصه در کارها و فعالیت های روزانۀ ساخت و ساز این بناها مشارکت داشت و زمانی که به هر ‏دلیلی کارگران خسته و یا ناامید می شدند آنها را به ادامۀ فعالیت تشویق و ترغیب می کرد. سرانجام، تلاش های او و همراهانش به نتیجه رسید و ‏ساختمان خلیفه گری و مدرسۀ نرسسیان [123]در 1851م [124]/1267قبه پایان رسید. در حالی که هیچ مبلغی برای ساماندهی مدرسه باقی نمانده بود ‏ساتونیان از حقوق شخصی خود هزینه های مربوط به مقدمات جذب آموزگاران و شروع به کار مدرسۀ نرسسیان را فراهم کرد.‏

به موازات تلاش های صبورانۀ یپیسکوپوس ساتونیان، تادئوس، اسقف ارمنیان، در جلفای نو مشغول نوسازی علمی و فکری مدارس و گسترش بناهای آموزشی ‏بود. [125]به یمن اقدامات او و کمک های مالی یکی از خیران ارمنی در 1858م/1274ق در محوطۀ صومعۀ کاتارینه مدرسه ای مخصوص ‏دختران تأسیس شد که در آن زمان جزو یکی از نخستین مراکز آموزشی دختران در محدودۀ کل مهاجرنشین های ارمنی بود. [126]

در پی اقداماتی از این دست، شکوفایی و ارتقای فرهنگی مهاجرنشین های ارمنی در ایران ادامه یافت و از نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی با تأسیس و ‏گسترش مراکز آموزشی و هنری به سطح بالاتری رسید. ‏

فکر چاپ نشریات اولین بار در 1860م / 1276ق توسط اسقف ارمنیان در تبریز، آبل یپیسکوپوس مخیتاریان، در بین جامعۀ فرهنگی ارمنیان ‏ایران مطرح شد. او قصد داشت تا ماهنامه ای با عنوان تانگاران هایوتس آشخارهی [127] منتشر کند. لیکن، در حین فراهم آوردن مقدمات انتشار آن با ‏موانع بسیاری مواجه شد و در نتیجه، نخستین اقدام ارمنیان در جهت بنیان مطبوعات در حوزۀ مهاجرنشین های آنها در ایران ناموفق ماند. ‏

چند سال بعد، جواهرسازی از اهالی ارمنی قسطنطنیه به نام میکائل مارکاریان، که پدرش ازفعالان فرهنگی و از دست اندرکاران مطبوعات ارمنیان در این ‏شهر بود به منظور توسعۀ کار و کسب خود به تهران آمد و کارگاه جواهرسازی بنا کرد. مدتی بعد، به دربار قاجار احضار شد و پس از آنکه از سوی ‏شاه اختیاراتی در زمینۀ گسترش کار و کسب خویش در امر جواهرسازی دریافت کرد و در آمد درخوری به دست آورد، تصمیم گرفت از ثروت خود در ‏جهت رشد فرهنگی و علمی ارمنیان ساکن در تهران استفاده کند. مشارکت در ساخت و تأسیس مدرسه ای در محلۀ دروازۀ قزوین تهران در1869م [128]‏‏/1285ق و تأمین کلیۀ هزینه های آن از محل سرمایۀ شخصی خویش از اقدامات این خیر ارمنی است. همچنین، او به منظور احداث چاپخانه ای ‏ابزار و وسایل لازم را از هندوستان و قسطنطنیه به تهران آورد. [129]

از 1870م/1286ق به بعد و هم زمان با انتصاب آندریاس آرکییپیسکوپوس، [130]روحانی اهل قسطنطنیه در مقام اسقف خلیفه گری حوزۀ آذربایجان ‏و ورود جمعی از روشنفکران و کارگزاران ارمنی قسطنطنیه به تبریز، در یکی از اتاق های مدرسۀ آرامیان، مجموعه ای از کتاب های گوناگون درون ‏قفسه های موجود در آن چیده شد و مکانی نیز برای مطالعه و کتاب خوانی مراجعان در نظر گرفته شد که این مجموعه را باید نخستین کتابخانۀ ارمنی ‏مجهز به تالار مطالعه در ایران دانست. او همچنین با تغییر اساس نامۀ این مدرسه و انتخاب هیئت امنا و ایجاد صندوقی برای جمع آوری کمک های ‏مردم و خیران ارمنی امکانات مادی کافی برای ادارۀ مدرسه و گسترش فضای آموزشی آن را فراهم کرد. ‏

در 1879م/1296ق، با کوشش بانیان [131]شرکت آوارایر تبریز آموزشگاه دخترانه ای نزدیک ساختمان خلیفه گری تأسیس شد. همچنین، در ‏‏1885م/1302ق برادران تومانیان [132]با امکانات مادی خویش مدرسه ای مخصوص دختران با عنوان آنانیان تأسیس کردند که نخستین آموزشگاه ‏دخترانۀ منظم و قانونمند ارمنیان تبریز بود. در1888م/1305ق، مطبعۀ خلیفه گری ارمنیان تبریز فعالیت خود را آغاز کرد.‏

همگام با فعالیت های فرهنگی ارمنیان در این سال ها تئاتر نیز مورد توجه قرارگرفت.در طی اجراهای متعدد و متنوع از آثار نمایشنامه نویسان ‏برجستۀ آن روزها درتالار مدرسۀ آرامیان و در میان جمعیت انبوه تماشاچیان، همواره شماری از مقامات ارشد و کارگزاران نظامی و دیوانی قاجار حضور داشتند و با مساعدت مالی وحمایت آنها بود که هنر تئاتر ارمنیان تبریز توانست به حیات خود ادامه دهد. [133]

تبریز تنها مهاجرنشین ارمنیان در ایران نبود که در طی سال های مورد بحث ‎گونه ای از رشد و ترقی فرهنگی را سپری می کرد. بسیاری از شهرها و ‏روستاهای ارمنی نشین در دیگر مناطق ایران فعالیت خود را در جهت بنای مدارس، ایجاد کتابخانه ها و ساماندهی انجمن های فرهنگی و اجرای تئاتر ‏با جدیت و نظم بیشتری ادامه می دادند. بارزترین نتیجۀ آن چاپ نخستین نشریۀ ارمنی زبان ایران به نام هاماینک،[134]در 1880م /1297ق، ‏به همت دکتر آلکساندر آتابگیان [135]در شهر رشت بود. [136]چند سال بعد، به همت هوهانس ماسحیان [137]و چند تن دیگراز متفکران ارمنی هفته نامۀ شاویق [138] (1894م/1311ق) در تهران منتشر شد. [139] ‏

ابتدای سدۀ بیستم میلادی، چهره ای متفاوت از جامعۀ فرهنگی ارمنیان در جلفای نو آشکار شد. ارتباطات علمی و هنری با مراکز آموزشی ارمنیان ‏در هندوستان سبب ایجاد تغییراتی در ساختار علمی مدارس جلفای نو شد. همچنین، بازگشت تحصیل کردگان ارمنی، که همگی دانش آموختگان دانشگاه های معتبر اروپا و روسیه و صاحب افکار نوین و دانش کافی بودند بستر مناسب برای ایجاد مدارسی با توان آموزشی بالا و اعمال شیوه های تعلیم و ‏تربیت جدید را فراهم آورد. [140]تأسیس مدرسۀ دخترانۀ کانانیان، [141]که منطبق بر شیوه های نوین آموزشی در قالب علمی مشخصی بود، حاصل تحولات ‏فرهنگی و زحمات نواندیشان این دوره است. [142]

در این سال ها کلیت ترکیب و پراکندگی جمعیتی ارمنیان در مهاجرنشین های ارمنی دستخوش تغییراتی شد. بر طبق اسناد و مدارک موجود در بایگانی های کلیساها، که داده های کلیسای سنتی ارمنی در حوزۀ دو خلیفه گری ارمنیان آذربایجان و جلفای نو در آن موجود بوده، اطلاعاتی بدیع و قابل ‏توجه متعلق به نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم تا ابتدای سدۀ بیستم میلادی ثبت شده که به مورخان و مستشرقان ارمنی کمک شایسته ای در شناسایی ‏سکونتگاه های ارمنیان در سطح مهاجرنشین های آنها در ایران کرده است. [143]




Click to enlarge
ساختمان مدرسۀ کانانیان جلفای نو اصفهان، اواخر نیمۀ نخست سدۀ بیستم میلادی


Click to enlarge
گئورک کانانیان خیر مدرسه ساز جلفای نو



بر مبنای این دادهها در طی این دورۀ زمانی و در حوزۀ خلیفه گری ارامنۀ آذربایجان، شهر تبریز از مهم ترین مهاجرنشین های ارمنیان در ایران بوده که ‏در دو محلۀ ارمنی نشین آن قلعه، با مرکزیت کلیسای سورپ آستواتزاتزین سیصد خانوار و لیلاوا با مرکزیت کلیسای سورپ سارکیس پانصد خانوار ‏ارمنی سکونت داشته اند. مطالعات آچاریان، که بر مبنای شناسایی گویش های [144]ساکنان این دو محله صورت پذیرفته، حاکی از آن است که نخستین ‏ساکنان قلعه ارمنیان بومی تبریز و سلماس و روستاهای اطراف آن و اهالی قدیمی لیلاوا مهاجرانی از قره داغ بوده اند. هر دو این محله ها دارای ‏مدارس، کتابخانه و تالارهای اجرای نمایش و گروه های تئاتر بودند. لیکن، مراکز مذهبی و اداری ارمنیان این شهر همچون بنای خلیفه گری و انجمن ‏های فرهنگی و هیئت های مدیریتی در محلۀ قلعه قرار داشتند.‏

در نزدیکی تبریز، روستای ارمنی نشین موژومبار واقع شده بود که 140 خانوار ارمنی در آن سکونت داشتند. موژومبار از قدیمی ترین مهاجرنشین های ‏ارمنیان در آذربایجان بوده و کلیسایی کهن و مدرسه ای کوچک در آن وجود داشته. پیش از سدۀ نوزدهم، شمار زیادی از روستاییان ارمنی در آن ‏سکونت داشتند. لیکن، در طی زمان و بنابر دلایل مختلف به تبریز و اردبیل نقل مکان کردند. ‏

در فاصله ای نه چندان دور از موژومبار، دو روستای سهلیور‎‎و آلچامولک [145]قرار گرفته بودند که در ابتدا جمعیت قابل توجهی از ارمنیان در این ‏روستاها منزل داشتند. لیکن، به سبب کوچ آنها به نواحی دیگر به تدریج از شمار ساکنان ارمنی آنها کاسته شد و آخرین خانوارهای این روستاها در ‏اوایل سدۀ بیستم میلادی به محلۀ لیلاوای تبریز مهاجرت کردند. ‏

شهر مراغه نیز، که از مهاجرنشین های پرجمعیت ارمنیان آذربایجان بود و عده ای از ارمنیان پیرو مذهب کاتولیک هم در آن اقامت داشتند، در نیمۀ دوم ‏سدۀ نوزدهم میلادی محل سکونت شصت خانوار ارمنی بوده که البته تا اوایل سدۀ بیستم میلادی شمار زیادی از آنها این شهر را ترک کردند. ساکنان ‏ارمنی مراغه یک کلیسا و آموزشگاه های دخترانه و پسرانه، کتابخانه، تالار نمایش و یک کارگاه تولید صنایع دستی مخصوص دختران داشتند. پیروان ‏مذهب پروتستان مقیم در این شهر نیز مدرسه ای بنا کرده بودند که بیشتر شاگردان آن را ارمنیان معتقد به این فرقۀ مسیحی تشکیل می دادند. در اطراف ‏این شهر، چهار روستای ارمنی نشین قرار داشت که جمعیت ارمنیان ساکن در مجموع این روستاها 112 خانوار بود و در محدودۀ آنها، چهار کلیسا وجود ‏داشت که دو کشیش مشغول خدمت در این کلیساها بودند.‏

در فاصلۀ سال های 1860ـ1901م/ 1276ـ 1318ق، شهر ارومیه سکونتگاه 5600 نفر [146]از ارمنیان بوده. روستاهای ارمنی نشینی نیز در ‏اطراف این شهر وجود داشت. به سبب شرایط اقتصادی سخت حاکم بر این نواحی اغلب ساکنان آن کم درآمد و تنگ دست بودند و به سادگی روزگار ‏خویش می گذراندند. آچاریان چهار بخش ارمنی نشین سلدوز، ساوجبلاغ، مکری و میاندوآب [147]را در این ناحیه مشخص کرده که هریک شامل چند ‏روستای ارمنی نشین بوده اند. بر مبنای این تقسیم بندی سلدوز، تا اوایل سدۀ بیستم میلادی مشتمل بر یازده روستای ارمنی نشین بوده که 129 خانوار ارمنی در مجموع این روستاها سکونت داشته ‏اند. بیشتر ارمنیان این روستاها پس از پایان دورۀ دوم جنگ های ایران و روس به قفقاز کوچ کردند و بقیه از دهۀ 60 میلادی به بعد به مقصد دیگر شهرهای منطقۀ آذربایجان روانه شدند. ‏در بخش میاندوآب و چهار روستای تابع آن، 108 خانوار ارمنی ساکن بودند. البته، در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی، روستای جدیدی به نام تازاگیوق [148]به شمار دهات ارمنی نشین ‏این بخش اضافه شد. لیکن، اقامت ساکنان آن چندان طولانی نشد و پس از چند سال، اهالی آن به روستاهای بخش سلدوز نقل مکان کردند. شمار ارمنیان ساکن در ساوجبلاغ نیز ‏نسبت به بخش های پیشین بسیار کمتر بود. شرایط نامناسب زندگی، که امکان کار و امرار معاش برای روستاییان ارمنی این منطقه را سخت کرده بود، سبب شد تا با تدابیر و ‏اقدامات انجمن های خیریۀ ارمنیان تبریز امکان ادامۀ زندگی برای تعدادی از آنها در نواحی دیگر منطقۀ آذربایجان فراهم آید. متعاقب این اقدامات تعدادی از ساکنان این منطقه به ‏نواحی دیگر انتقال یافتند و تا اواخر سدۀ نوزدهم میلادی فقط نه خانوار ارمنی در این ناحیه سکونت داشتند.‏

در سال 1860م /1276ق، اهالی ارمنی اردبیل که بیشتر آنها بازرگانان اهل تبریز، سلماس و موژومبار بودند و از پایان دورۀ دوم جنگ های ایرانی روس در این شهر ‏اقامت داشتند مهاجرت های گسترده ای به سایر نواحی منطقۀ آذربایجان آغاز کردند تا جایی که در 1886م / 1282ق شمار ارمنیان این شهر به ده خانوار محدود شد. در ‏آستانۀ سدۀ بیستم میلادی، بر تعداد ارمنیان ساکن در اردبیل افزوده شد. لیکن، مدتی بعد عده ای از آنها شهر را ترک کردند. ارمنیان اردبیل برای ادای دعاهای روزانه مذهبی ‏خویش عبادتگاهی [149]داشتند نیز مدرسه، تالار تئاتر و کتابخانه ای نیز در این شهر مخصوص جمعیت ارمنی نشین آن وجود داشت. پیروان فرقۀ پروتستان نیز مدرسه ای در این ‏شهر داشتند. ‏

شهرهای ماکو، سلماس و قره داغ در مجموع 18200 نفر [150]جمعیت ارمنی نشین را تا اوایل سدۀ بیستم میلادی در خود جای داده بودند. [151]مابقی مناطق ارمنی نشین در محدودۀ ‏خلیفه گری جلفای نو قرار می گرفتند.‏

در فاصلۀ زمانی قید شده [152]در مرکز این حوزه، یعنی جلفای اصفهان، 524 خانوار ارمنی زندگی می کردند و در جایی که زمانی 24 کلیسا داشت، فقط ده کلیسا پابرجا و فعال ‏بودند. دیر آمناپرکیچ و صومعۀ سورپ کاتارینه مهم ترین مراکز مذهبی ارمنیان این حوزه محسوب می شدند. چند مدرسه، مطبعه ای کوچک، یک کتابخانه و محلی برای ‏نگهداری نسخه های خطی، چندین انجمن فرهنگی و خیریه و نیز کارگاه های هنری و صنعتی از کانون های علمی، اجتماعی و فرهنگی این شهر بودند. ‏

مناطق ارمنی نشین اطراف شهر جلفای نو اصفهان، بر طبق اسناد و گزارش ها، درفاصلۀ سال های 1856ـ1901م /1272ـ 1318ق توسط آچاریان ‏ثبت شده اند که در جدول های زیر ارائه می شوند: [153]


سال 1856م تعداد روستاهای ارمنی نشین
پریا 21
چهارمحال و بختیاری 6
بورواری 9
کمارا[154]‏ 5
گیاپلا[155] 15
کزاز[156] 9
لنجان و آلنجان[157] 11 اواخر نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی، اهالی ارمنی این روستاها محل زندگی خود را به مقصد نواحی دیگر ترک کرده بودند.‏ ‏
ملایر 3 اهالی ارمنی این روستاها تا سال های پایانی سدۀ نوزدهم میلادی به مناطق دیگر ایران‏ کوچ کردند.‏


سال 1901 م تعداد روستاهای ارمنی نشین شمار خانوارهای ارمنی
پریا 26 1515
چهارمحال و بختیاری 10 790
بورواری 15 630
کمارا 9 530
گیاپلا 10 460
کزاز 10 450



در این فهرست منطقۀ پریا، که تا پیش از نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی مشتمل بر 36 روستای ارمنی نشین بود، پر جمعیت ترین ‏منطقۀ روستایی مهاجرنشین های ارمنی در ایران محسوب می شد.‏

افزون بر این روستاها، منطقۀ قاراقان [158]متشکل از روستاهای ارمنی نشین ینگی قالا، لار، چاناخچی بالا وچاناخچی پایین [159]و آمیرآباد در مجموع ‏‏284خانوار ارمنی را در خود جای داده بوده اند. نقل است که روستاییان ارمنی این مناطق از اسرای آغامحمد خان بودند که از دهات اطراف تفلیس به ‏ایران کوچانده و بنا به درخواست خان وقت منطقۀ قاراقان در محدودۀ املاک و اراضی او سکنا داده شدند. اسنادی نیز موجود است مبنی بر اینکه ‏سه روستای لار، چاناخچی بالا و پایین به منظور اقامت این روستاییان ارمنی بنا شدند. جملگی این روستاها تا دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی از ‏روستاهای پرجمعیت ارمنی نشین ایران بوده اند. ‏

در حومۀ تهران، در ده ونک حضور 149 خانوار ارمنی در 1856م/1272ق ثبت شده. این درحالی است که تهران در آستانۀ سدۀ بیستم ‏میلادی به لحاظ جمیعتی پس از جلفای نو دومین شهری بود که از سوی ارمنیان مهاجر به جهت سکونت ترجیح داده می شد. این شهر از منظر ‏فرهنگی و علمی نیز جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده بود. 250 خانوار ارمنی در دو محلۀ حسن آباد و دروازۀ قزوین تهران سکونت داشتند و کلیساهای سورپ تادئوس بارتوقیمئوس و سورپ گئورک محل برگزاری مراسم ها و اعیاد مذهبی ارمنی بودند. حاصل فعالیت های علمی و ‏فرهنگی ارمنیان تهران در این زمان تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه؛ تشکیل انجمن های علمی، فرهنگی و خیریه؛ تئاتر؛ و شرکت مؤثر در فعالیت ‏های هنری؛ و ایجاد کتابخانه و چاپخانه بوده است. شش روستای ارمنی نشین نیز در اطراف تهران وجود داشت که اگرچه در اوایل سدۀ نوزدهم ‏میلادی سکونتگاه شمار زیادی از ارمنیان بود لیکن بر اساس آنچه که در آمار مربوط به اواخر سدۀ مذکور موجود است و بر حضور شصت خانوار ‏ارمنی در مجموعۀ این روستاها تأکید می کند می توان دریافت که مابقی ساکنان ارمنی در طی گذر دهه های متوالی سدۀ نوزدهم این روستاها را ترک ‏کرده و به احتمال زیاد، دو محلۀ ارمنی نشین تهران را به منظور سکونت ترجیح داده اند. ‏

‏ قزوین با صد خانوار ارمنی و شهر همدان و روستای شاروین در نزدیکی آن از دیگر سکونتگاه های ارمنیان در ایران بوده اند. ارمنیان همدان در ‏سدۀ هفدهم میلادی کلیسایی در این شهر بنا کرده و در روستای شاروین هم کلیسایی با نام سورپ آستواتزاتزین داشتند.‏

شهر رشت از دیگرکانون های فرهنگی ارمنیان بود که مدارس، کلیسا، گروه های نمایشی و انجمن های خیریه در آن فعال بوده اند. مطابق اسناد ‏موجود مربوط به 1856م /1272ق بندر انزلی نیز منزلگاه جمعیتی از ارمنیان بود و ساکنان ارمنی این شهر کلیسایی بنا کرده بودند. لیکن، جمعیت ‏ارمنیان این شهر تا دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی تغییرات محسوسی داشته و در برهه هایی از زمان کم و زیاد شده است. بر طبق اسناد آچاریان در ‏دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی، 22 خانوار ارمنی در این شهر ساکن بوده اند.‏

ارمنیان شیراز هم، که مقارن با واقعۀ کوچاندن عصر شاه عباس اول در 1605ـ 1606م /1014ـ 1015ق در این شهر ساکن شده بودند، به تدریج اقدام به ‏مهاجرت کرده و تا اواخر سدۀ نوزدهم میلادی جمعیت اندکی از ارمنیان در این شهرمنزل داشتند. در پی کاهش محسوس جمعیت ساکنان ارمنی شیراز، ‏تنها کلیسای سنتی ارمنی این شهر، که قدمتش به سدۀ هفدهم میلادی می رسید، به سبب آسیب های زمانه در معرض ویرانی قرار گرفت. لیکن، به همت ‏جمعی از خیران و فعالان اجتماعی ارمنی بازسازی و مرمت شد و در آستانۀ سدۀ بیستم میلادی، محل برپایی فرائض دینی ارمنیان این شهر بود. ‏

و در نهایت، اگر چه شهر نوبنیاد سلطان آباد [160]در محدودۀ زمانی مورد بحث در فهرست مهاجرنشین های پرجمعیت ارمنی قرار نمی گیرد‏تعداد 24روستای [161]اطراف آن در طی سده های متوالی سکونتگاه گروه های زیادی از مهاجران ارمنی بوده اند. آچاریان فهرست اسامی و جمعیت ساکن ‏در این روستاها و شماری از دهات ارمنی نشین واقع در بخش مرکزی ایران را به شرح زیر ثبت کرده :‏

کالاوا، اومریان، گولیزارت، دوآووقالا، گوگودار قالا، سیدون، آزنا، [162]دیلیساوا، بالمون قالا، ماراند، آباس آباد، [163]مازرا، اُرتاچیمان، حوسین ‏آوا، [164]ساکی، [165]قورچی باشی، [166]چارطاق، [167]لیلیان، [168]توخمار، [169]حاجی آوا، مارزیان و پرچستان که در مجموع 1375 خانوار ارمنی تا دهۀ نخست ‏سدۀ بیستم میلادی در این روستاها سکونت داشته اند. [170]

از اسناد و مدارک موجود چنین استنباط می شود که مهاجران ارمنی در بوشهر، مشهد، شیروان، قوچان و تعدادی از شهرهای خراسان هم ‏سکونت داشته اند [171]که پیشۀ بیشتر آنها تجارت بود و عده ای هم کارمند برخی از شرکت های خارجی بودند. [172]

و سخن آخر اینکه بنابر باور بسیاری از مورخان و مستشرقان ارمنی که در ارتباط با سکونتگاه های ارمنیان ایران، رویدادها، حیات مذهبی، ‏اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این گروه های جمعیتی مطالعات و پژوهش هایی انجام داده اند این مهاجرنشین به سبب قدمت، پراکندگی جغرافیایی و ‏تنوع رویدادهایی که زندگی مردمان آن را بارها با تغییر و تحولاتی همراه کرده درجایگاه خاصی از مباحث تاریخ مهاجرنشین های این قوم قرار می گیرد. این مهاجرنشین ارمنی به لحاظ ویژگی های منحصر به فردی همچون یکپارچگی اجتماعی، خلاقیت و بداعت هنری، اقتصاد پویا، غنای ‏فرهنگی، اعتلای علمی و فکری در محدودۀ تاریخ این قوم بی همتا و یگانه است و با تکیه بر همین شاخصه ها و ساختار اجتماعی بی بدیل و بهره ‏گیری از اندوخته های نسل های پیشین موجودیت خود را حفظ کرده و به حیات خود ادامه می دهد. ‏

هم زمان با تحولات سیاسی و اجتماعی دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی در تاریخ ایران، که بارزترین و برجسته ترین آنها نهضت مشروطه و مبارزات مردمان این ‏سرزمین در جهت تحقق آرمان ها و اهداف آن بود، ایرانیان ارمنی نیز که در کنار سایر هم وطنان خود درجریان و بطن این رویدادها سهیم بوده اند مرحلۀ نوین و ‏حساسی را سپری کردند که با تغییرات فراوانی در حوزۀ پراکندگی جغرا فیایی، جمعیتی و ساختار های اجتماعی و مذهبی سکونتگاه های آنها[173] در ایران همراه ‏شد. شرح و توصیف این رویدادها و دگرگونی های به وجود آمده به سبب گستردگی مطالب و جزئیات قابل تأمل در حوصله، صفحات و محدودۀ زمانی این نوشتار ‏نمی گنجد. لذا، پژوهش در این ارتباط را به مجالی دیگر واگذار می کنیم. ‏



پی‌نوشت‌ها:

1-کارشناس ارشد تاریخ عمومی جهان، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و مترجم.

2-محدودۀ زمانی بررسی رویدادهای تاریخی مهاجرنشین های ارمنی در ایران از سدۀ سیزدهم تا اوایل سدۀ بیستم میلادی است.

3- ‎‎‎‏Hrachia Acharyan, Hay Gaghtakanootian Badmootiun (Yerevan: Hrachia Acharyani Anvan Hamalsaran, 2002), p.10-11&205-212.‎

4- A.G.Abrahamyan, Hamarod Ourvagitz Hay Gaghtavayreri Badmootian (Yerevan: Haybed hrad, 1964), p.242&243.‎

5- ‎‎‎‏Acharyan, ibid., p.212. ; Stepanos Orbelyan, Siuniki Badmootiun, Targ. A. A. Abrahamyan (Yerevan: Sovedakan Gerogh,1986), p.369-370.‎‎

6- ‎‎‎‏Soorp Astvatzatzin

7-به کلیسای حواری یا مرسلی نیز شهرت دارد و به پیروان گریگور لوساووریچ، مروج و بنیان گذار دیانت مسیح در ارمنستان، اطلاق می شود که بیشترین جمعیت مسیحی جامعۀ ‏ارمنیان جهان را تشکیل می دهد.‏

8-از مقامات ارشد در سلسله مراتب کلیسای سنتی ارمنستان.‏

9- Abrahamyan, ibid. , p. 245&246.‎

10- Acharyan‎, ibid. , p. 213.‎

11- ‎‎‎‏Hakop Hayrapet

12- Abrahamyan, ibid. , p. 246.‎

13- ‎‎‎‏Soorp Tadeos

دیر سورپ تادئوس یا در اصطلاح عامیانه سورپ تاده، که در گذشته ها با عنوان دیر آرتاز معروف بوده، از قدیمی ترین مراکز مذهبی ارمنیان است. تصور بر این است که احداث بخش ‏بیشتر بنای این دیر به سدۀ چهارم میلادی مربوط می شود. لیکن، برخی از مورخان بر این باورند که ساختمان اصلی آن در سدۀ ششم میلادی به پایان رسیده. بنا به روایات مذهبی ارمنی ‏تادئوس مقدس، از حواریان مسیح، که برای ترویج آیین او به شرق آمده بود، به دستور پادشاه وقت ارمنستان کشته شد. بعدها، پیروان او در محل شهادت این قدیس کلیسای کوچکی بنا کردند که با ‏گذشت زمان به دیری بزرگ تبدیل شد. این بنای مذهبی به قره کلیسا نیز مشهور است. نک:‏

Garo Kevorkian, «Badmootiun Nor Jughaei», Amenoon Daregirk 1958 (Beyrouth:Mshak Debaran,1958), p. 442 - 444 & Mateos Oorhayetsi, ‎Jamanakagerootiun, Targ. Hrach Bartikyan (Yerevan:Hayastan, 1973), p.3.‎

14- Abrahamyan, ibid. , p. 215.‎

15-پس از فتح ایروان در تابستان 1604م (1013ق)، توسط شاه عباس اول، به فرمان او بسیاری از ساکنان ارمنی شهرها و روستاهای دشت آرارات و برخی نواحی دیگرارمنستان به ایران ‏کوچ داده شدند. رک:‏

Arakel Davrijetsi, Badmootiun, Targmanootiun, Arajabane Yev Tzanotagerootiunner, Varag Arakelyan (Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1988).‎

16-برای مطالعۀ بیشتر در ارتباط با رویدادهای این دوره ر.ک: آرپی مانوکیان، «چگونگی سکونت ارمنیان در جلفای نو اصفهان»، پیمان، س18، ش 70 (زمستان 1393): 9 ـ 35.‏

17- ‎‎‎‏S. Gasbaryan, Spiurkahay Gaghtojakhnere Aysor (Yerevan:Hayastani Bedakan Heradarakchootiun, 1962), p. 87.‎

18- Arshag Alboyadjian, Badmootiun Hay Gaghtakanootian (Qahire: Nor Asdgh Debaran,1961), vol. 3, p.156.‎‎

19-تعداد روستاهای ارمنی نشین ایران در منابع گوناگون ارمنی متفاوت است. به نظر می رسد دلیل این امر خالی شدن برخی از این روستاها از جمعیت ارمنی در برهه هایی از زمان و عدم ‏اگاهی عده ای از محققان در این باره بوده است. بر مبنای آمار ثبت شده در اسناد آچاریان، مستشرق سرشناس ارمنی، که پژوهش های گسترده ای در ارتباط با تاریخ مهاجرنشین های ‏ارمنیان در ایران داشته، تعداد 108 روستای ارمنی نشین در سال های نخست مهاجرت و کوچ آنها به ایران شناسایی شده است.‏

20- Acharyan‎, ibid. , p. 221.‎

21-این وضعیت تا پایان نیمۀ نخست سدۀ هفدهم میلادی پایدار بود. نک‏:‏

Abrahamyan, ibid. , p. 252 ـ 256.‎

22-جلفای قدیم درجنوب غربی ناحیۀ گوقتان در کرانۀ صخره ای رودخانۀ ارس قرار داشت و در اوایل سدۀ هفدهم میلادی شهری ثروتمند و پر رونق بود که ساکنان ارمنی آن از طریق ‏تجارت کسب درآمد می کردند. مطابق اسناد و مدارک ارمنی، دراوایل سدۀ هفدهم میلادی، در این شهر تعداد سه هزار خانه وجود داشته و جمعیت آن پانزده هزار نفر بوده که همگی به فرمان ‏شاه عباس اول به اصفهان کوچ داده شدند. نک:‏

M. S. Hasratyan & others, Hay Joghoverti Badmootiun (Yerevan: Haybedousoomnakherad, 1956), p.326&327.‎‎

23- Alboyadjian, ibid. , p. 183.

24- ‎‎‎‏‎Abrahamyan, ibid. , p. 256 & 257; Ghevondiats Alishan, Sisikan Deghagerootiun Siunyats Ashkharhi (Venetik: S.Ghazar,1893), ‎p.442 - 444.‎

نیز ر.ک: ژان باتیست تاورنیه، سفرنامه، ترجمۀ حمید ارباب شیرانی (تهران: نیلوفر،1383).‏

25-Amenaperkich

26- Acharyan‎, ibid. , p. 223.‎

27- Hovsep Arematatsi

28-Kevorkian, ibid. ‎, p. ‎459 & 460 & 466.‎

29- Acharyan‎, ibid.

30-از نخستین بازرگانان مهاجر و توانگر جلفای نو. خاندان او سالیان متمادی سمت کلانتری جلفای نو را بر عهده داشتند. ‏

31- Harootiun Der Hovhanian, Badmootiun Nor Jughaei(Spahan),Targmanootiun Ashkharhabari, Boghos Petrosyan (Nor Jugha: Soorp Amenaperkich ‎Vanki Dbaran, 1981), vol. 2, p.197.‎

32-شاه عباس اول در سال های نخست اسکان ارمنیان در جلفای نو دستور داد از ساختمان کلیسای اجمیادزین ارمنستان سنگ هایی به جلفای نو اصفهان انتقال یابند تا بر پایۀ آنها ‏کلیسایی با وسعت و عظمت ساخته شود. لیکن، پس از انجام مقدمات این کار و انتقال چند سنگ از دیوارهای کلیسای اجمیادزین به خواست ارمنیان جلفای نو، که موافق این اقدام نبودند، ‏پاسخ مثبت داد و از انجام آن صرف نظر کرد. نک:‏

‎Kevorkian, ibid. ‎, p. 470.‎

33- John Carswell, New Julfa the Armenian Churches And other Buildings (Oxford:Clarendon Press,1968), p. 13.‎

34-Avedik

‏ نک: پیترو دلاواله.سفرنامه، ترجمۀ شعاع الدین شفا (تهران: علمی و فرهنگی،1370).‏

35- Der Hovhanian, ibid. , vol. 2, p. 213‎.

36- منظور ماتور در زبان ارمنی است. بنایی مذهبی با مساحت کم که محل ادای دعاهای روزانه است.‏

‎Kevorkian, ibid. ‎, p. 470.‎

37- Vazken S. Ghougassian, The Emergence Of The Armenian Diocese Of New julfa In the Seventeenth Century (Atlanta, Georgia: scholars Press, 1998), ‎p. 209& 210 ; Der Hovhanian, ibid. , vol.1, p.45.‎

38- Soorp Stepanos

39- Soorp Hovhanes Megerdich

40- Soorp Betghehem

این کلیسا با مساعدت مالی خواجه پطرس (از خاندان ولیجانیان که بعدها در جلفای نو به خواجه بغوسیان شهرت یافتند) ساخته شده است.‏

41- ‎Kevorkian, ibid. ‎, p. 470 & 471.‎

42-Yeghiazar

از خاندان یقیازاریان (آقازاریان ، لازاریان) در 1605 م به جلفای نو اصفهان مهاجرت و در آنجا ساکن شده و ازتوانگران این شهر بودند. روایتی است مبنی بر اینکه جد بزرگ خاندان ‏یقیازاریان، که از نخستین بازرگانان مهاجر به اصفهان بود، ازمعتمدان شاه عباس اول بوده که ادارۀ بخشی از خزانۀ حکومتی را برعهده داشته است. نک: ‏

Der Hovhanian, ibid. ,1980, vol. 1, p.106-107; Alboyadjian, ibid. , p.194.‎

43- Ouroopsana

44- Tagoohi

45- Heripsimeh

46- Katarineh ‎

47- ‎Kevorkian, ibid. ‎, p. ‎‎470&471,482.‎

48-ساختمان شماری از این کلیساها همچون سورپ نازارت، سورپ هاکوپ (مورادنتس )، سورپ توما، سورپ هوهانس (شاهولنتس ژام)، سورپ هاکوپ (باقاتا ژام ) و سورپ سارکیس (اُهانا ‏وانک) آسیب دیده و یا ویران شده است و بنای کلیساهای سورپ هوگی، سورپ هرشتاگاپت، سورپ آنانیا آراکیال و کلیسای خانۀ خواجه شافراز به طور کلی از بین رفته است.‏

49- ‎Alboyadjian, ibid. , p.169&170.‎

50-‏لازم به توضیح است که شکوه و زیبایی یاد شده از جلفای نو اصفهان مختص محله های اعیان نشین آن بوده .نک:‏

Abrahamyan, ibid. , p. 255.

51-Alboyadjian, ibid. , p. 187-189&192.‎

نیز ر.ک: ژان شاردن ، سفرنامۀ شاردن، ترجمۀ اقبال یغمایی (تهران: توس، 1374ـ 1375)، 5ج.‏

52- Abrahamyan, ibid. , p.257 ; Alishan, ibid. , p. 442.‎

53-Khachatur Kesaratsi

اسقف ارمنیان ایران در فاصلۀ سال های 1620-1646م. او در قیصریه به دنیا آمد و تحصیلات علمی و روحانی خود را در مدارس دیرهای بزرگ ارمنیان واقع در مصر، قسطنطنیه و ‏اجمیادزین به پایان رساند. کساراتسی از شخصیت های برجسته و تأثیرگذار کلیسای ارمنی بوده. او در 1646م در جلفای نو اصفهان چشم از جهان فرو بست. ‏

54- Acharyan, ibid. , p. 277 ; Aram Yeremian, Peshrankner Jughahay Yev Hendkahay Banahiusootiunits 17-19 Dar (Vienna: Mekhitarian debaran, ‎‎1930), p. 7.‎

55- ‎Alboyadjian, ibid. , p.185&188.‎

56- ‎Acharyan, ibid ; G.Zarphanalyan, Badmootiun Haykakan Debagerootian (Venetik:S.Ghazar, 1895).‎

57- ‎Alboyadjian, ibid. , p.185-187 ; Aram Yeremyan, Nor Jughaei JH E Darou Vormnanekarchakan Hooshardzane (NewYork: Madenashar ‎Hayastanyats Yekeghetsi Tiv 3, 1942), p. 30&31. ‎

58-Soorp Nikoghos

59- ‎Kevorkian, ibid. , p. 471.‎

60-در زبان ارمنی خاچکار. سنگی است که بر روی آن نقش صلیب کنده شده. این سنگ ها به منزلۀ یادمان و بزرگداشت برخی رویدادهای مهم و یا پوشش مقبره ها استفاده می شده.‏

61-از محلات ارمنی نشین جلفای نو اصفهان بود. در طی سال های 1606ـ 1609م / 1015ـ 1018ق، گروه هایی از مهاجران تازه وارد ارمنی در بخش محدودی از اراضی جلفای نو مستقر ‏شدند و با بضاعت اندکی که در اختیار داشتند با مصالح ابتدایی و نامرغوب خانه های کوچکی بر پا کردند. نمای ساده و بی آلایش خانه های این محله ظاهری روستایی به آن بخشیده بود ‏و ساکنان این محله، که به قاراگل موسوم شد، ارمنیان تنگ دستی بودند که با خرده فروشی زندگی خود را می گذراندند.‏

62- ‎Der Hovhanian, ibid. , vol. 2, p.225.‎‎

63-وی تا 1683م مقام اسقف ارمنیان در جلفای نو اصفهان را بر عهده داشت. نام او به سبب اقدامات درخشانش تا مدت ها در طی برگزاری مراسم مختلف مذهبی و اجتماعی در ردیف افراد نکو ‏یاد می شده.‏

64- ‎Acharyan, ibid, p. 228.‎

65- ‎Alboyadjian, ibid. , p. 188&196.‎

66-‎‎‎‏‎Abrahamyan, ibid. , p.262.‎

بوگدان سالطانف نمایندۀ درخشان این دوران از تجدید حیات فرهنگی جلفای نوست که آثاری کم نظیر در هنر نقاشی خلق کرده. بازنگاری او از نقاشی مشهور شام آخر لئوناردو داوینچی ‏بر روی ظرفی مسی از آثار برجای مانده از این هنرمند است که درروزگار حیات و فعالیت وی توسط خواجه زاکار سارحادیان، از بازرگانان ارمنی جلفای نو، به قیمتی گزاف خریداری و به رسم ‏هدیه به تزار روسیه، آلکسی میخائلوویچ (1645ـ1676م)، تقدیم شد. او از 1666م به دعوت تزار آلکسی میخائلوویچ به مسکو رفت و به منزلۀ سرپرست گروهی از هنرمندان در ‏تزیین کاخ کرملین و نیز در مرمت و توسعۀ این بنا سهیم شد. آثار او را می توان درتزیینات دیگر کاخ های سلطنتی و کلیساهای روسیه مشاهده کرد.‏

67-ارمنیان اصفهان در محله ای سکونت داشتند که در منابع ارمنی شامشاباد ذکر شده.‏

68-در ارتباط با شیوه و نظام حکومتی این دوره نک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی (تهران: نشر مرکز ،1374)، ص 227ـ 229.‏

69- ‎Alboyadjian, ibid. , p.189 - 190.

70- ‎Kevorkian, ibid. , p. 471.‎

71- ‎Der Hovhanian, ibid. , p. 227-230.‎

72-این محله ها در منابع ارمنی با نام های دوِِز یا دوج (‏Devez ـ Devej‏) و مارالان آمده اند.‏

73-در منابع ارمنی به صورت قالاو قلعه بیگی نیز نوشته شده است.‏

74-محوطۀ کلیسای قدیمی سورپ آستواتزاتزین تبریز، که در محلۀ مارالان قرار داشت، تا مدت ها به منزلۀ قبرستان ارمنیان این شهر استفاده می شد.‏

75- ‎Nerses Shenorhaly

76- ‎Acharyan, ibid. , p. 227 ـ 231.‎

77- ibid. , p. 231.‎

78- ‎Giragos

79-Avet

80- ‎Grigor Goosikian

81- ‎Alboyadjian, ibid. , p.187-202.‎

82- ‎‎‎‏‎Arkepiskopos

از عنوان های سلسله مراتب کلیسای سنتی ارمنستان و از مقامات ارشد این کلیسا.‏

83- ‎Acharyan, ibid. , p. 231.

84-‏فعالیت چاپخانۀ مذکور پس از مدتی به دستور حکومت صفوی متوقف شد. منابع ارمنی عدم آشنایی کارگزاران حکومت‎‎صفوی با زبان ارمنی و بی اطلاعی آنها ازمحتوای متون چاپی را علت ‏اصلی این اقدام عنوان کرده اند. از ابزار و کتاب های چاپی موجود دراین دوره اثری باقی نمانده. بر مبنای نظریۀ عده ای ازمحققان ارمنی پس از تعطیلی چاپخانه ابزار آن در اختیار عده ای ‏از فعالان اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته و برای مدت کوتاهی به منظور چاپ کتب درسی استفاده می شده است. نک:‏

Kevorkian, ibid. , p. 475&476.‎

85-Moujhumbar

به صورت موژآمبار و موجومبار نیز آمده. روستایی در حدود سی کیلومتری جاده تبریز مرند در آذربایجان شرقی.‏

86-در منابع ارمنی به صورت سووچ بولاغ(‏ՍօուչԲուլաղ‎‏) آمده.‏

87- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. , p. 216 - 214.‎

88-درجریان این مهاجرت ها شماری از ارمنیان روستاهای اطراف اصفهان نیز مسکن خود را به مقصد هندوستان ترک کرده اند. لیکن، آمار دقیقی از جمعیت این مهاجران در دست نیست.‏

89-منابع ارمنی دلایل گوناگونی در مورد عدم پذیرش درخواست اهالی جلفای نو از سوی شاه سلطان حسین ذکر کرده اند. آنچه مسلم است رویدادها و حوادث مختلفی دربار و مقامات کشوری و ‏لشگری را تحت تأثیر قرار داده بود که پادشاه را نسبت به پذیرش چنین درخواستی، که شاید در آن زمان کم اهمیت به نظر می رسید، بی اعتنا کرد. در ارتباط با رویدادهای این دوره نک: سیوری، ‏همان، ص247-249. ‏

90-‏رئیس افغانان غلجایی.

91- ‎‎‎‏‎Karin

از شهرهای کهن ارمنستان کبیر. ارزروم امروزی در کشور ترکیه.‏

92- ‎‎‎‏‎Narman

ناحیه و شهری کوچک در استان ارزروم.‏

93- ‎‎‎‏‎Javakhk

ناحیه ای در گرجستان. ‏

94- Katoghigos

بالاترین مقام و مرجع دینی کلیسای سنتی ارمنستان. ‏

95-Abraham Kretatsi

96- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 234 & 236.‎

97- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. , p. 205.‎

98-خان های بزرگ ارمنستان که همچون فئودال های اروپا مالک اراضی بسیاری بودند و رعیت ساکن در محدودۀ املاک خود را تحت فرمانبرداری خویش داشتند.‏

99- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 237.‎

100-‏متن ارمنی این کتاب دو بار در ایران به چاپ رسیده و به زبان فرانسوی نیز ترجمه شده است . نک: عزیز الله بیات، کلیات تاریخ ایران ازآغاز تا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن ‏‏(تهران: مؤسسۀ مطالعات و انتشارات تاریخی، 1370)، ص 450.‏

101- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid.‎

102-در این دوره، خاندان یقیازاریان، که به لازاریان مشهورشده بودند، سمت کلانتری جلفای نو اصفهان را برعهده داشتند. آنان، که بازرگانانی سرشناس و بسیار ثروتمند بودند، با درک شرایط نامناسب ‏حاکم، که ادامۀ فعالیت را برایشان سخت کرده بود، ناگزیر به روسیه مهاجرت کردند. خاندان لازاریان پس از مهاجرت به روسیه به مقامات‎‎‏ والایی در ساختار دیوانی این کشور دست یافتند. آنها ‏بانی چند کارخانۀ بزرگ پارچه بافی و دو کلیسای باشکوه در مسکو و پترزبروگ بودند نیز نخستین دانش سرای عالی ارمنیان در مسکو را تأسیس کردند. این دانش سرا محل رشد و تربیت و ‏ظهور متفکران و اندیشمندانی بود که شماری از آنها در دوره های آتی نقش بسزایی درتحول فضای تعلیم و تربیت و تطور مهاجرنشین های ارمنی ایران به خصوص درآذربایجان و شهر تبریز ‏ایفا کردند. ‏103- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. , p. ‎194 &223-224.‎

104- ‏‏آچاریان جمیعت ارمنیان جلفای نو را به طور دقیق 1667 نفر ثبت کرده. این در حالی است که در 1665م دوازده هزار خانوار ارمنی در این شهر سکونت داشتند.‏

105-خواهرزادۀ زکی خان و از مدعیان تاج و تخت زندیه که در فاصلۀ سال های 1195ـ 1199ق حکومت کرده است. برای مطالعۀ بیشتر در ارتباط با حوادث این دوره ر.ک: پرویز ‏رجبی، کریم خان زند و زمان او (تهران: کتاب های سیمرغ وابسته به مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر،1351خ ).‏

106- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. ‎237-241.‎

107- ‎‎‎‏‎Kevorkian, ibid. , p. 418‎.

108- Peria

بر طبق منابع ارمنی منطقه ای در اطراف اصفهان بوده که بخش هایی از منطقۀ فریدن امروزی را شامل می شده و چندین روستای ارمنی نشین در محدودۀ آن قرار داشتند.‏

109- ‎Bourvari

منطقه ای متشکل از چند روستای ارمنی نشین ما‎بین شهرستان خمین در استان مرکزی و شهرستان الیگودرز استان لرستان کنونی بوده است.‏

110- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. , p. 229.‎

111-‏گویا در این سال ها محراب کوچکی بوده است.‏

112- ‎‎‎‏‎Soorp Tadeos Bartughimeos

113-‏نک: لینا ملکمیان، کلیساهای ارامنۀ ایران (تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380)؛

Kevorkian, ibid. , p. 96.‎

114- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. ‎

115- Sohliur

به صورت سهرل نیزآمده .امروزه روستایی در آذربایجان شرقی است. ‏

116- Acharyan, ibid. , p. 240&241.‎

در ارتباط با رخدادهای این دوره ر.ک: علی اصغر شمیم، ایران در دورۀ سلطنت قاجار(تهران: مدبر، 1374).‏

117-منظور محدودۀ زمانی از آغا محمد خان تا پایان دورۀ حکومت فتحعلی شاه است. ‏

118- ‎‎‎‏‎Alboyadjian, ibid. , p. ‎225 - 247 & 257 - 259.‎

119-‏‏‏اظهارنظر در مورد تعداد دقیق این مهاجران ممکن نیست. لیکن، با توجه به آمار ثبت شده توسط آچاریان، که بر اساس مطالعات و استخراج داده های موجود صورت گرفته و سکونت چهل هزار ‏نفر از این مهاجران در شهرهای مختلف روسیه را تأیید می کند، می توان استنباط کرد که در جریان این مهاجرت ها شمار زیادی از ساکنان ارمنی آذربایجان این منطقه را ترک کرده اند.‏

120- ‎Sahak Yepiskopos Satounian

اسقف ارمنیان حوزۀ آذربایجان.‏

121- ‎Tadeos ‎

اسقف‎‎ ارمنیان حوزۀ جلفای نو.‏

122-از این زمان مرکزیت مذهبی مهاجرنشین ارمنیان در آذربایجان، که از گذشته تحت نظارت دیر تادئوس بود، به تبریز منتقل شد و حوزۀ آذربایجان با مرکزیت تبریز و نیز حوزۀ جلفای نو با مرکزیت ‏این شهر و مناطق اطراف، شیوۀ اداری ونظارت مذهبی خویش را حفظ کردند. این شیوه از تقسیم بندی، که بعدها حوزۀ سومی با مرکزیت تهران نیز به آن افزوده شد، تا به امروز با تغییراتی در ‏حدود جغرافیایی مذکور پایدار مانده است.‏

123- بعدها آرامیان نام گرفت. ‏

124-تاریخ مذکور مربوط به سال تأسیس این مدرسه بوده و در سردر ورودی آن، حک شده است. بر طبق برخی منابع بعدها بنای ساختمان خلیفه گری و مدرسۀ آرامیان توسعه داده شد و ساخت آنها ‏در فاصلۀ سال های 1854- 1857م به پایان رسید.‏

125- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 244 & 245.‎

126-Kevorkian, ibid. , p. 477.‎

127- ‎Tangaran Hayots Ashkharhi

به معنی موزۀ سرزمین ارمنستان.

128-متأسفانه، آچاریان در ارتباط با نام این مدرسه و مکان دقیق آن اطلاعاتی درج نکرده. لیکن، به احتمال زیاد مقصود او مدرسۀ محوطۀ کلیسای سورپ گئورک، واقع در دروازه قزوین بوده ‏است. در برخی منابع، 1870م سال تأسیس این مدرسه عنوان شده. ‏

129-در نتیجۀ کوشش های او بود که در دهۀ آخر سدۀ نوزدهم میلادی نخستین چاپخانۀ ارمنیان در تهران فعالیت خود را آغاز کرد.‏

130- با نام کامل آندریاس بغوسیان. ‏

131-نازار گورویان و مارکار نازاربیگیان.‏

132- از بازرگانان و توانگران ارمنی که صاحب یکی از ثروتمندترین و مهم ترین مؤسسات اقتصادی در دورۀ قاجار بودند.‏

133- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 246 - 248.‎

134-‎Hamaynk

به معنی عموم و اجتماع.‏

135- از پزشکان حاذق شهر رشت.‏

136-‎‎‎‏‎Garegin Levonyan, Hayots Barberakan Mamoule liakatar Tsootsak Eskezbits Minchev Mer Orere (1794-1934)(Yerevan: Heradarakoutiun Melkonyan ‎Fondi, 1934), p.188 ; L.G. Minasian, Iranahay Barberakan Mamoule (Nor Jugha:Debaran S.Amenaperkich Vanki, 1994), p.16.‎

137-معروف به آوانس خان مساعدالسلطنه، ادیب، مترجم و دیوان سالار ارمنی دورۀ قاجار، وزیر مختار ایران در برلن، سفیر ایران در ژاپن و نمایندۀ ارمنیان در مجلس ششم شورای ملی. نک: ‏احتشام السلطنه، خاطرات، به کوشش سید محمد مهدی موسوی (تهران:زوار ، 1366)، ص 397-399 ؛ اعتبار نامۀ اوانس خان مساعد، مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، سند شمارۀ ‏‏102. ‏برای مطالعۀ بیشتر در این ارتباط به مقالۀ «آوانس خان ماسحیان (مساعد السلطنه)، ‏سیاستمدار تسبیح گردان ارمنی»، تألیف رافی آراکلیانس، در همین شماره (ص132) مراجعه کنید.

138-‎Shavigh

به معنی گذرگاه.

139- ‎‎‎‏‎V.Vartanian‏, «‏Hovhannes Masehiane Herabarakakhos Yev Khembagir‏», Raffi Daregirk (Tehran:Modern, 1968), p. 330.‎

140- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 254.‎

141- این مدرسه با مساعدت مالی گئورک کانانیان از اهالی مسکو و تلاش های همسرش، بانو وارواره کانانیان و با مدیریت روحانی ارشد باگرات وارتاپت واقارشیان(1901ـ 1905م) تأسیس شد.‏

142- ‎‎‎‏‎Kevorkian, ibid. , p. 477&478.

143- اطلاعات مذکور، که به تاریخ 1856م تا سال های نخست سدۀ بیستم میلادی تعلق دارند، توسط مستشرق نامی ارمنی، آچاریان، استخراج شده اند و اگرچه آماری تخمینی را ارائه می دهند مدارکی منسجم و قابل ‏استناد در ارتباط با پراکندگی جغرافیایی و جمعیتی مهاجرنشین های ارمنی در ایران محسوب می شوند. تذکر این نکته ضروری است اسامی مکان ها بر مبنای اسناد ارمنی است.‏

144-اهالی این محله ها با گویش های گوناگونی صحبت می کردند.‏

145-به صورت آلوچا مولک و آلوچه ملک نیز آمده. از روستاهای آذربایجان شرقی کنونی.‏

146-مسلم است که در طی این سال ها جمعیت این شهر با تغییراتی همراه بوده. لیکن، آچاریان بدون اشاره به این تغییرات آمار ثابتی برای ساکنان ارمنی این شهر ذکر کرده. به احتمال زیاد داده های ‏استخراج شدۀ او از اسناد موجود در آن زمان و در همین حد، بوده است.‏

147- این چهار بخش در محدودۀ آدربایجان غربی کنونی قرار داشتند.‏

148- ‎Tazagiugh

به معنی روستای جدید. ‏

149-منظور ماتور است. ‏

150-شمار جمعیت ساکنان ارمنی ثبت شده در این شهرها بر مبنای اطلاعات و آمار آچاریان تخمین زده شده اند. ‏ ‏

151-در آمار ثبت شدۀ آچاریان، اشاره ای به روستاهای ارمنی نشین اطراف ماکو، خوی و چند مهاجرنشین ارمنی دیگر آذربایجان نشده است.

152-منظور از1856م تا سال های نخست سدۀ بیستم میلادی است. ‏

153-لازم به توضیح است که درجدول مذکور به برخی از بخش ها و مناطق ارمنی نشین این دوره که آچاریان به دلیل نبود آمار صحیح و کمبود اسناد اطلاعات مربوط به ساکنان ارمنی این مناطق را ‏ثبت نکرده ارائه نشده اند. ‏

154-کمره از بخش های شهرستان خمین در استان مرکزی کنونی.‏

155- جاپلق در استان لرستان کنونی.‏

156-در محدودۀ شهرستان شازند در استان مرکزی کنونی بوده است. ‏

157-در استان اصفهان کنونی قرار داشتند.‏

158- خرقان در استان مرکزی کنونی.‏

159-چناقجی علیا و سفلا.‏ ‏ ‏

160-اراک امروزی. پس از تمرکز جمعیت مهاجران ارمنی در این شهر، شماری از آنها به روستاهای اطراف کوچ کردند. ازاین رو، از دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی به بعد در اطراف شهر اراک چندین ‏روستای ارمنی نشین شکل گرفت.‏ ‏

161-شماری از این روستاها در دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی خالی از سکنۀ ارمنی شدند.‏ ‏

162- از شهرهای استان لرستان امروزی. ناصر الدین شاه در سفرنامۀ خود به این روستا اشاره داشته و چنین قید کرده که رعیت های آن همه ارمنی بوده اند. نک: سفرنامۀ عراق عجم ، نوشته ناصرالدین شاه قاجار، به ضمیمۀ تاریخ و جغرافیای راه عراق عجم، نوشتۀ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، به تصحیح میر هاشم محدث (تهران: اطلاعات ، 1387)، متن، ص ‏‏73.‏ ‏

163- عباس آباد، روستایی از توابع بخش چاپلق شهرستان ازنای کنونی.‏ ‏

164-حسین آباد. ناصرالدین شاه در سفرنامۀ خود اشاره ای به کلیسای ارمنی واقع در این روستا کرده است.نک: ناصرالدین شاه قاجار، همان، متن، ص 68.‏ ‏

165-روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اراک امروزی.‏ ‏

166-واقع در بخش کمرۀ شهرستان خمین کنونی.‏ ‏

167-چهار طاق، از توابع بخش کمرۀ شهرستان خمین.‏ ‏

168-روستایی از توابع بخش کمرۀ شهرستان خمین.‏ ‏

169-روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شازند کنونی.‏ ‏

170-چند روستای ارمنی نشین این مناطق در فهرست آچاریان دیده نمی شود. شاید، به این دلیل که اسناد و مدارک او در ارتباط با روستاهای ارمنی نشین مناطق مرکزی کامل و کافی نبوده است.‏ ‏

171-جمعیت ارمنیان ساکن در خراسان در دوره های بعد افزایش یافت. برای مطالعۀ بیشتر در این ارتباط به مقالۀ «نگاهی به حضور ارمنیان در مشهد و نقش اقتصادی و فرهنگی ‏آنان»، تألیف دکتر علی مختاری و دکتر سمانه مختاری، در همین شماره (ص256) مراجعه کنید.‏ ‏

172- ‎‎‎‏‎Acharyan, ibid. , p. 258 - 260.‎

173-منظور شکل گیری حوزۀ سوم خلیفه گری ارمنیان ایران در تهران و محدودۀ جغرافیایی مربوط به آن است.‏ ‏



منابع:

احتشام السلطنه.خاطرات. به کوشش سید محمد مهدی موسوی. تهران:زوار، 1366.‏

اعتبار نامۀ آوانس خان مساعد، مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، سند شمارۀ 102. ‏

باتیست تاورنیه، ژان. سفرنامه. ترجمۀ حمید ارباب شیرانی. تهران: نیلوفر،1383.‏

بیات، عزیز الله. کلیات تاریخ ایران ازآغاز تا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن. تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی، 1370.‏

دلاواله، پیترو. سفرنامه. ترجمۀ شعاع الدین شفا. تهران: علمی و فرهنگی،1370.‏

رجبی، پرویز.کریم خان زند و زمان او. تهران: کتاب های سیمرغ، وابسته به مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر، 1351خ.‏

سیوری، راجر. ایران عصر صفوی. ترجمۀ کامبیز عزیزی. تهران: نشر مرکز،1374.‏

شاردن، ژان. سفرنامۀ شاردن. ترجمۀ اقبال یغمایی. تهران: توس، 1374- 1375، 5ج.‏

شمیم، علی اصغر. ایران در دورۀ سلطنت قاجار. تهران: مدبر، 1374.‏

مانوکیان،آرپی. «چگونگی سکونت ارمنیان در جلفای نواصفهان». پیمان. س 18. ش 70. زمستان 1393‏‎.‎

ملکمیان، لینا. کلیساهای ارامنۀ ایران.تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380.

Abrahamyan, A.G. Hamarod Ourvagitz Hay Gaghtavayreri Badmootian. Yerevan: Haybedhrad, 1964.‎

Acharyan, Hrachia. Hay Gaghtakanootian Badmootiun. Yerevan: Hrachia Acharyani Anvan Hamalsaran, 2002.‎

Alishan, Ghevondiats. Sisikan Deghagerootiun Siunyats Ashkharhi. Venetik: S.Ghazar, 1893.‎

Alboyadjian, Arshag. Badmootiun Hay Gaghtakanootian. Qahire : Nor Asdgh Debaran, 1961),Vol 3.‎

Carswell, John. New Julfa the Armenian Churches And other Buildings. Oxford: Clarendon Press,1968.‎

Davrijetsi, Arakel. Badmootiun. Targmanootiun, Arajabane Yev Tzanotagerootiunner, Varag Arakelyan. Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1988.‎

‎Der Hovhanian, Harootiun. Badmootiun Nor Jughaei(Spahan). Targmanootiun Ashkharhabari. Boghos Petrosyan. Nor Jugha: Soorp Amenaperkich ‎Vanki Dbaran,1980 & 1981, Vol.1&2.‎

Gasbaryan, S. Spiurkahay Gaghtojakhnere Aysor. Yerevan: Hayastani Bedakan Heradarakchootiun, 1962.‎

Ghougassian,Vazken. S. The Emergence Of The Armenian Diocese Of New julfa In the Seventeenth Century. Atlanta, Georgia: scholars Press, 1998.‎

Hasratyan, M. S. & others. Hay Joghoverti Badmootiun.Yerevan: Haybedousoomnakherad, 1956.‎

Kevorkian, Garo. «Badmootiun Nor Jughaei». Amenoon Daregirk 1958. Beyrouth: Mshak Debaran,1958.‎

Levonyan, Garegin. Hayots Barberakan Mamoule liakatar Tsootsak Eskezbits Minchev mer Orere (1794-1934).Yerevan: Heradarakoutiun ‎Melkonyan Fondi, 1934.‎

Minasian, L.G. Iranahay Barberakan Mamoule. Nor Jugha: Debaran S. Amenaperkich Vanki, 1994.‎

Orbelyan. Stepanos. Siuniki Badmootiun. Targ. A. A. Abrahamyan. Yerevan: Sovedakan Gerogh,1986.‎

Oorhayetsi, Mateos. Jamanakagerootiun. Targ. Hrach Bartikyan. Yerevan: Hayastan, 1973.‎

Vartanian,V.‎‏ «‏Hovhannes Masehiane Herabarakhos Yev Khembagir‏». Raffi Daregirk. Tehran: Modern, 1968.‎

Yeremyan, Aram. Nor Jughaei JH E Darou Vormnanekarchakan Hooshardzane. NewYork: Madenashar Hayastanyats Yekeghetsi Tiv 3, 1942.‎

ـــــــ. Peshrankner Jughahay Yev Hendkahay Banahiusootiunits 17-19 Dar. Vienna: Mekhitarian debaran, 1930.‎

Zarphanalian, G. Badmootiun Haykakan Debagerootian.Venetik:S.Ghazar, 1895.‎



منابع تصاویر:

اسناد موزۀ خاچاطور گساراتسی دیر آمناپرگیچ جلفای اصفهان.

اسناد شخصی آسپت هوسپیان.

اسناد شخصی شاهن هوسپیان.

پایگاه کلیساهای تاریخی ایران.‏

رائین، اسماعیل‎.‎‏ ایرانیان ارمنی‎.‎‏ [بی جا]: مؤسسه تحقیق رائین، [بی تا].

‏Der Hovhanian, Harootiun. Badmootiun Nor Jughaei(Spahan). Ashkharhabari Targmanets Boghos Petrosyan. Isfahan: Ketab Saraie Sokhan, ‎‎1378 (2008).‎

Ghougassian,Vazken.S. The Emergence Of The Armenian Diocese Of New julfa In the Seventeenth Century. Atlanta, Georgia: scholars Press, 1998. ‎‎ ‎

Kevorkian, Garo. «Badmootiun Nor Jughaei». Amenoon Daregirk 1958. Beyrouth: Mshak Debaran,1958.‎

www.vank.ir

v.v

 
Il sito Zatik.com è curato dall'Arch. Vahé Vartanian e dal Dott. Enzo Mainardi;
© Zatik - Powered by Akmé S.r.l.